60 likes | 275 Views
زنی چینی دو کوزه داشت که هرروز از آنها برای آوردن آب ازچشمه استفاده میکرد. یکی از کوزهها ترک داشت و مقداری از آب آن در مسیر میریخت، کوزه دیگر سالم بود و همۀ آب را در خود نگه میداشت.
E N D
زنی چینی دو کوزه داشت که هرروز از آنها برای آوردن آب ازچشمه استفاده میکرد. یکی از کوزهها ترک داشت و مقداری از آب آن در مسیر میریخت، کوزه دیگر سالم بود و همۀ آب را در خود نگه میداشت
دو سال تمام و هر روز، زن کوزهها را تا خانه حمل می کرد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست میداد. کوزۀ سالم هم چون آبی را هدر نمی داد به کوزه شکسته فخرفروشی میکرد.
کوزۀ ترک دار هم همیشه خجالت می کشید و از عیبی که داشت شرمسار بود. تا اینکه بالاخره روزی در مسیر به زن گفت: من شرمنده شما هستم، چرا که هر روز نیمی از زحمت شما را هدر می دهم.
زن لبخندی زد و گفت: به گل های این سوی راه یعنی سمتی که تو هستی توجه کن من از وضعیت تو آگاه بودم و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از چشمه به خانه بر می گردم تو آنها را آبیاری کنی.
دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام. اگر تو ترک نداشتی هرگز این گلها وجود نداشتند تا خانه ام را زیباتر کنند.
از کاستیهایمان نهراسیم و بیاندیشیم ما مأمور آبیاری کدام گلها و زیباتر کردن کدام مسیر در این جهان هستیم؟