60 likes | 168 Views
پسرك از مادرش پرسيد : ما مان چرا گريه مي كني؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت نمي د و نم عزيزم ، نمی دونم!. پسر پیش پدرش رفت و گفت بابا چرا مامان گريه مي كن ه ؟ پدر تنها جوابی كه به ذهنش رسيد ، اين بود : همه ي زنها گريه مي كنند !.
E N D
پسرك از مادرش پرسيد : مامان چرا گريه مي كني؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت نمي دونم عزيزم ، نمی دونم!
پسر پیش پدرش رفت و گفت بابا چرا مامان گريه ميكنه؟ • پدر تنها جوابی كه به ذهنش رسيد ، اين بود : • همه ي زنهاگريه ميكنند!
پسرك از اينكه زنها خيلي وقت ها گريه مي کنند متعجب بود • يكبار در خواب ديد دارد با فرشته ای صحبت مي كند • از اوپرسيد: • چرا زنها اينهمه گريه مي كنند؟
فرشتهپاسخ داد: • خدازن را به شكل خاصي آفريده . • به شانههاي او قدرتي داده تا بتواند بار سنگين مسئولیت خانواده را به دوش بکشد . • به بدنش تحملی داده تا بتواند درد زايمان را تاب بیاورد. • بهدستانش توانی داده تا با انبوه مسئولیت دست از کار نکشد.
به او احساسی داده تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد گرچه آنها بارها دل او را می شکنند • به او قلبی داده تا همسرش را دوست بدارد گر چه اغلب همراه و در كنارشنیست
و به او اشك داده. • تا هر گاه دلش را شکستند ، به او بی توجهی کردند لطف و فداکاریش را نادیده گرفتند و درکش نکردند • آهسته بگرید ، تخلیه شود و دوباره نیروی جادوئیش را در خدمت همه اعضاء خانواده بکار بگیرد.