6.79k likes | 6.88k Views
دوبعد : چهار پارادايم. پيش فرضهاي مربوط به ماهيت علوم را مي توان برحسب بعد ذهني ـ عيني , و پيش فرضهاي مربوط به ماهيت جامعه را بر حسب بعد نظم دهي ـ تغيير بنيادي در نظر گرفت.
E N D
پيشفرضهاي مربوط به ماهيت علوم را مي توان برحسب بعد ذهني ـ عيني, و پيشفرضهاي مربوط به ماهيت جامعه را بر حسب بعد نظمدهي ـ تغييربنيادي در نظر گرفت.
مناقشة ذهنيـعينيدرونجامعه شناسينظم دهي درقالب مناقشة بين جامعه شناسيتفسيريو كاركردگراييظاهرشده است.
به همين ترتيب در زمينة جامعه شناسي تغيير بنيادي نيز بين نظريه پردازان كه به ديدگاههاي ذهني و عيني ملتزم هستند شكاف وجود دارد.
اگر اين ابعاد را با هم در نظر بگيريم چهار پارادايم جامعه شناختي متمايز بدست مي آيد.
كه مي توان آنها را براي تحليل طيف وسيعي از نظريه هاي اجتماعي به كار برد.
روابط بين اين پاراديمها كه ”انسان گراي بنيادي“ , ”ساختارگراي بنيادي“ , ”تفسيري و ”كارگردگرا“ مي باشند در نمودار 1 – 3 نشان داده شده است.
جامعه شناسي تغيير بنيادي انسان گراي بنيادي ساختار گراي بنيادي عيني ذهني تفسيري كاركردگرا جامعه شناسي نظم دهي نمودار 1 – 3 چهار پارادايم براي تحليل نظرية اجتماعي
با توجه به نمودار روشن مي شود كه هر يك از پارادايمها با پارادايم مجاور خود در محورهاي افقي و عمودي بر حسب يكي از دو داراي مجموعه اي از ويژگيهاي مشترك است.
اما از جهت بعد ديگر با آن متفاوت است به همين علت پاراديمها را بايد مرتبط و درعين حال مجزا از هم دانست.
مرتبط به خاطر ويژگيهاي مشترك آنها , اما مجزا به خاطر تفاوت ميان آنها.
چهار پارادايم مزبور ديدگاههاي كاملاً متفاوتي را براي تحليل پديده هاي اجتماعي بيان مي كنند.
بارل و مرگان اين چهار پارادايم را به پيشفرضهاي فرانظري بسيار اساسي كه چهار چوب مرجع ,شيوة نظريه پردازان و شيوه كار (modus operandi) نظريه پردازان اجتماعي مشتغل در پارادايم را مشخص مي كند در نظرمي گيرند.
پارادايم واژه اي است كه هدف از كاربرد آن تأكيد بر اشتراك ديدگاهي است كه كار گروهي از نظريه پردازان را به گونه اي به هم مرتبط سازد كه به طور سودمندي بتوان آنها را به عنوان كساني كه از دريچه يك مسأله مشترك به نظريه اجتماعي وارد مي شوند نگريست.
Paradigm is a term which is intended to emphasise the commonality of perspective which binds the work of a group of theorists together in such a way that they can be usefully regarded as approaching social theory within the bounds of the same problematic.
اين تعريف بر وحدت كامل فكر دلالت نمي كندو اين واقعيت را مجاز مي شمارد كه زمينة هر پارادايم بين نظريه پردازاني كه نقطه نظرهاي متفاوت را مي پذيرند مناقشه بوجود آيد.
It allows for the fact that within the context of any given paradigm there will be much debate between theorists who adopt different standpoints.
به هر حال پارادايم بر حسب پيشفرضهاي اساسي و غالباً ”مسلم“ خود داراي يك وحدت زيربنائي است.
The paradigm does , however , have an underlying unity in terms of its basic and often “taken for granted” assumptions , which separate a group of theorists in a very fundamental way form theorists located in other paradigms.
كه گروهي از نظريه پردازان را با شيوه اي بنيادي از نظريه پردازاني كه در پارادايمهاي ديگر قرار گرفته اند متمايز مي سازد.
The “ unity” of the paradigm thus derives from reference to alternative views of reality which lie outside its boundaries and which may not necessarily even be recognized as existing.
بدين ترتيبوحدت پارادايماز مراجعه بهديدگاههايبديل ياجايگزيناز واقعيت كه خارجاز مرزآن قرار دارد و حتي ممكن است موجوديت اين گونه ديدگاهها مورد شناسايي هم قرار نگيرد نشأت مي گيرد.
All social theorists can be located within the context of these four paradigms according to the meta - theoretical assumptions reflected in their work.
تمام نظريه پردازان اجتماعي براساس پيش فرضهاي فرانظري كه در كار آنها منعكس است درون يكي از پارادايمهاي چهارگانه قرار مي گيرند.
The four paradigms taken together provide a map for negotiating the subject area,
به اين پارايمها اگر به صورت مجموعه اي نگريسته شود نقشه اي را براي بحث و مذاكره دربارة حوزةنظريه اجتماعي فراهم مي آورند.
Which offers a convinient means of identifying the basic similarities and differences between the work of various theorists,
اين نقشه وسيلة آساني را براي مشخص كردن شباهتها و تفاوتهاي اصلي بين كار نظريه پردازان مختلف,
And , in particular, the underlying frame of reference which they adopt.
و بخصوص چهار چوب مرجع زير بنائي كه مورد پذيرش آنهاست ارائه مي دهد.
It also provides a convenient way of locating one’s own personal frame of reference with regard to social theory,
اين نقشه همچنين شيوة مناسبي را براي انسان جهت مشخص كردن موقعيت چهار چوب مرجع شخصي خود در رابطه با نظريه اجتماعي فراهم مي كند.
And thus a means of understanding why certain theories and perspectives may have more personal appeal than others.
ودر نتيجه ابزاري را براي شناخت اين نكته فرا روي او قرار مي دهد كه چرا نظريه ها و ديدگاههاي خاصي براي او جذابيت بيشتر دارد.
Like any other map it provides a tool for establishing where you are , where you have been , and where it is possible to go in the future.
مثل هر نقشه ديگر ابزاري را براي تعيين مكان فعلي شما, جايي كه قبلاً درآن بوده ايد و مسير احتمالي كه در آينده به آن خواهيد رفت فراهم مي كند.
هر پارادايم حوزه اي از يك منطقه فكري را تعريف مي كند.
Given the overall meta – theoretical assumptions which distinguish one paradigm from another,
با ملاحظة پيش فرضهاي فرانظري كلي كه متمايز كننده يك پارادايم از پارادايم ديگر است,
درون پارادايمها نيز تنوع در ديدگاه به چشم مي خورد.
Within the context of the “functionalist” paradigm , for example , certain theorists adopt more extreme positions in terms of one or both of the two dimensions than others.
براي مثال , درون پارادايم ”كاركردگرا“ بعضي از نظريه پردازان در مقايسه با ديگران موضعهاي بسيار افراطي دربارة يك بعد يا هر دو بعد اتخاذ كرده اند.
Such differences often account for the internal debate which goes on between theorists engaged in the activities of “normal science” within the context of the same paradigm.
اين گونه تفاوتها غالباً مناقشة دروني بين نظريه پردازان مشتغل در فعاليتهاي ” علوم هنجاري “ در زمينه پارادايم مي شود.
امكان نوعي از بحث ميان پاراديمي نيز وجود دارد.
Giddens maintains “that all paradigms … are mediated by others”