1 / 83

مادسیج ، شبکه آموزشی پژوهشی دانشجویان ایران

مادسیج یعنی دهکده علم و دانش ایران!!. مادسیج ، شبکه آموزشی پژوهشی دانشجویان ایران. Mad sg .com. بسم الله الرحمن الرحیم. فرقه های نو ظهور. زیر نظر استاد محترم:. جناب دکتر مجتبوی. محقّق:. مقصود مرادخواهی. تربیت معلم شهید بهشتی. بهار88. مقدمه

janina
Download Presentation

مادسیج ، شبکه آموزشی پژوهشی دانشجویان ایران

An Image/Link below is provided (as is) to download presentation Download Policy: Content on the Website is provided to you AS IS for your information and personal use and may not be sold / licensed / shared on other websites without getting consent from its author. Content is provided to you AS IS for your information and personal use only. Download presentation by click this link. While downloading, if for some reason you are not able to download a presentation, the publisher may have deleted the file from their server. During download, if you can't get a presentation, the file might be deleted by the publisher.

E N D

Presentation Transcript


  1. مادسیج یعنی دهکده علم و دانش ایران!! مادسیج، شبکه آموزشی پژوهشی دانشجویان ایران Madsg.com

  2. بسم الله الرحمن الرحیم

  3. فرقه های نو ظهور زیر نظر استاد محترم: جناب دکتر مجتبوی محقّق: مقصود مرادخواهی تربیت معلم شهید بهشتی بهار88

  4. مقدمه معمولااینطورگفتهمیشودکهمادرعصربازگشتانسانبهمعنویتیابازگشتمعنویتبهزندگیبشربهسرمیبریمامانگاهیبهروندشتابزدهوگستردهمعنویتگراییکهبیشازچنددههازعمرآننمیگذرد، بهوضوحنشانمیدهدباپدیدهانفجارمعنویتروبهروهستیم. انسانمدرنکهبهسختی، دورازمعنویاتنگهداشتهمیشدودرتمدنیزندگیمیکردکهغیرازجهانوزندگیمادیبرایچیزدیگریارزشقائلنبود، حریص، عجولوعنانگسیختهبهمعنویاترویآوردهوهمانندمردمانیکهدرقحطیبهسرمیبرندوانبارنانییافتهاند، سنتهایکهنعرفانیومعنویرابرگرفته، هرکستکهیاتکههاییازمکاتبمختلفراچنگزده، میکوشدروحتشنهخودراباآنسیرابکند.

  5. میلتون، پرکارترینمحققدرحوزهجامعهشناسیادیاننوپدیدمینویسد: بیشازدوهزارفرقهمعنویتگرادرآمریکاوبیشازدوهزارجریانمعنویتجوییدراروپااستودرصدکمیازآنهامشترکند. درحقیقت، باگذشتحدودچهلسال، قریببهچهارهزارمکتبوفرقهعرفانیومعنویدرجهانغربشکلگرفتهاست. اینجریانهایمعنویتگرا، طیفبسیارمتنوعیراشاملمیشوندکهازعرفانادیانابراهیمیتااستفادهازموادمخدروروابطآزادجنسیرادربرمیگیرد. درواقع، هرچیزکهبهنوعیفرصترهاییازچارچوبهایجامعهمدرنوروگردانیازهنجارهایتمدنمادیوسرمایهداریرافراهمکند، معنویتشناختهمیشود.

  6. دراینشرایط، معنویت، هرآنچیزیاستکهبرایاعراضاززندگیمادیوتمدنغالبوارزشهاوهنجارهایسرمایهداریفرصتیفراهمسازد. مادیاتبرایانسانمعاصر، همینمدلیکنواختزندگیغربیوارزشهاواهدافزندگیروزمرهاستوبههرنحوکهبتوانازاینچارچوببیرونزدونفسیکشید، صورتیازمعنویتایجادشدهاست. معنویتدرفرهنگامروزانسانمدرنیاپستمدرنهرگونهفراروی، روگردانیونهگفتنبهمعیارهاوهنجارهایزندگیمادیمدرناست. جهاناسلامنیزازحضوراینجریانهایهزاررنگمنزهوپاکنماندهاست امروز قدرتمندان به فکر جايگزين کردن ديني به جاي دين اسلام افتاده اند و جنبش هايي که امروز مطرح ميشود با اين تفکر شکل مي گيرد، لذا تاکيد دارند اين جنبش ها به جهان شرق و اسلام تسري پيدا کند

  7. عرفان هاي وارداتي که زادگاه آن در کشورهاي غربي است به سوي کشور ما در حال نفوذ است.اين فرقه ها به نام هاي اديان بديل، اديان مجازي، عرفان هاي نوظهور، خورده فرهنگ ها و بيشترين عنواني که به آن معروف هستند به نام جنبش هاي نوپديد ديني در دنيا شناخته ميشوند.در آغاز دهه 70 ميلادي تعداد اين فرقه ها در غرب 78 فرقه بود و در آغاز دهه 90 ميلادي 350 فرقه، ولي امروز تعداد آنها درغرب بالغ بر 2500 فرقه نوپديد دینی مي باشد. نيمي از اين فرقه ها در انگلستان و کمترين آن درکشور سوئد و سوئيس وجود دارند و بيشترين حضور و فعاليت آنها در ايالت متحده آمريکا است..

  8. فعالیت فرقه ها بخش مهم فعاليت فرقه هاي نوظهور به صورت اينترنتي و ماهوارهاي در فضاي مجازي صورت ميگيرد که به فرقه هاي رسانهاي نيز معروف شدهاند. معنويت‌هاي نوظهور با ارائة مديتيشن‌هاي گوناگون دقايقي متفاوت را در زندگي انسان مدرن ايجاد مي‌كنند؛ ساعاتي كه شخص مي‌تواند در خود فرورود، از انديشه‌هاي روز مره بيرون بيايد و به امور ديگري مثل روح، جهان نامرئي، دنياي درون، صور خداوند و صورت‌هاي ديگر واقعيت! بينديشد

  9. علت و چگونگی پیدایش فرقه ها و ادیان جایگزین غربی نياز جديد جهان غرب به معنويت و شريعت و دلزدگي از تکنولوژي و نظام ماشيني،و همچنین فشار شديد مدل زندگي مدرن و نياز به فاصله گرفتن از آن عاملي براي روي آوري انسان معاصر به معنويات و جستجوي بينشي ديگر نسبت به خود، زندگي و هستي بود. كه سرانجام به شكل‌گيري فرقه‌هاي رنگانگ و گوناگون معنويت گرا منجر شد.

  10. جنبش های دینی جایگزین تمایل دارند در جوامعی که نسبتاً باز بوده و در جایی که دو فرهنگ متفاوت به هم می رسند ،سربرآورده و شکوفا شوند .برای مثال : آنها در امپراتوری روم که نسبت به عقاید متفاوت تساهل ورزیده می شد و برفرهنگ ها ومردمانی مختلف حکومت می گردید رو به فزونی نهادند . فرقه های دینی جدید و ادیان جایگزین تمایل دارند که به وقت بی ثباتی اجتماعی بوجود آیند . آنها به اعضای [خود ] راه حل های روشنی را برای مشکلات پیچیده ارائه می دهند : وعده ی نجات ، و احساس امنیت با پیوستن به گروه. آشوب اجتماعی دهه ی 1960 و تجربه ی سبک های زندگی جایگزین، احتمالاً به افزایش شدید عضویت در فرقه های دینی جدید کمک کرد . سبک زندگی اشتراکی که به وسیله ی ادیان جایگزین تمرین شد ، بسیاری از جوانانی را که به دنبال باز سازی جامعه بودند به خود جذب کرد .

  11. ایالات متحده ی آمریکا با تضمین قانونی آزادی دینی ، محل تولد و ظهور بسیاری از جنبش های دینی جدید شده است . پلورالیسم – هم زیستی فرهنگ ها و عقاید متفاوت – درست از فردا روز پایان جنگ جهانی دوم ( 1939 – 1945 ) در اروپا و آمریکای شمالی شدیداً توسعه یافت . سربازان اشغالگر آمریکایی مستقر در ژاپن در معرض تعالیم " ذن " - مکتبی بودایی که بر مدی تیشن و مراقبه تأکید می ورزد – قرارگرفتند و پس از بازگشتن از ژاپن فرقه های ذن را راه اندازی کردند

  12. . در دهه ی 1960 و 1970 تعداد فرقه های دینی جدید در آمریکا با سرعتی باور نکردنی رشد کرد . اندیشمندان، این رشد را تا حدی متأثر از فضا وشرایط اجتماعی و نیز تغییرات سیاسی ای می دانند که در آن جوانان سبک هایی جایگزین را برای زندگی می جویند. شاید مهمتر اینکه : رئیس جمهور ال. بی . جانسون در 1965 قوانینی را که به موجب آن مهاجرت از آسیا به ایالات متحده شدیداً کنترل می شد ، لغو کرد .در نتیجه ی این الغاء، شمار کثیری از مردم هند ، ژاپن ، کره، و جنوب شرقی آسیا به آمریکا وارد شدند .

  13. ویژگیهای عرفانهای جدید 1 ـ در معنويت هاي نوگرا، به جاي آنکه انسان به خضوع در برابر خداوند بي همتا فراخوانده شود به کرنش در برابر موجودات ضعيف و محدود دعوت مي شود. فطرت پرستش در انسان که در جستجوي کمالي نامحدود است با پديده هاي مادي سرگرم مي شود و حتي گاهي اين فطرت با پرستش انساني ضعيف ـ که خود را در جايگاه خدا مي بيند ـ مانوس مي شود.به عنوان مثال سايبابا ـ مدعي پرطرفداري که هم اکنون در هند به سر مي برد ـ مي گويد: خداي خالق در او حلول کرده است. وي که خود را برهما، خالق هستي بخش مي داند ، مردم را به کرنش و پرستش در برابر خويش فرا مي خواندو با اين اشعار و اذکار مريدان خود را به خويش توجه مي دهد:

  14. خودتان را محصور من بدانيد و به من مشغول باشيد... مثل کودکي پرورش تان دادمدو پسر زيبا به شما دادم تا انها را دوست بداريد و ستايش کنيد.بيا عشق مرا بپذير و خودت را رها کنعشق من مثل دريا نامحدود استمرا واقعاً قبول کن مثل مادرتمن آمده ام تا سعادت بدهماشعار بالا نمونه اي از پيام صدها مسلکي است که بشر تشنه امروز را به خود مشغول داشته است. در اين مرام ها توحيد محوري جاي خود را به انسان محوري و در نتيجه به مريد پروري داده است.

  15. 2ـ عرفان هاي کاذب فقط در صدد پاسخگويي به بعضي از ابعاد وجود انساني اند. به عبارتي ساحت گسترده روح انساني را در يک و يا حداکثر چند جنبه محدود مي بينند . بماند که از اقناء حقيقي همان يک جنبه هم وا مانده اند و پاسخ درستي به شاخه مورد تاکيد خويش نداده اند.به جرات مي توان گفت تمامي مکاتب نوظهور ـ سرجمع ـ نتواسته اند به اندازه اين شعار حسين بن علي (ع) «هيهات منا الذله» در تاريخ، شور و حرارت ايجاد کنند. شعاري که سرنوشت بعضي ملتها را عوض نموده است و آنها را جهت گرفتن حق خويش و مبارزه با ظلم بسيج نموده است. همان حسيني که در شب عاشورا به همراه ياران و نزديکان خويش تا صبح شب زنده داري و به عبادت و راز و نياز و خلوت با خداي خويش مشغول بوده است.

  16. براستي برنامه اصلاح جامعه و برپاکردن اجتماعي سالم و صالح ـ نه فقط افراد خوب ـ در مکتبي مثل فالون دافا چه جايگاهي دارد ، مرامي که با اين جملات و توصيه ها ظلم پروري و ظالم پروري را در جامعه تئوريزه و نهادينه مي کند: «وقتي کسي به شما ناسزا گفته يا لگد مي زند فقط لبخندي بزن و به او بگو ادامه بده تو در اين مدت داري به من تقوا مي دهي و من تکه اي از آنرا به تو بر نخواهم گرداند. (هنگجي لي. شوآن فالون ص 397)معلوم مي شود حقيقتي به نام کرامت انساني و بزرگواري روح در اين مرام اصولاً پذيرفته نيست تا چه رسد به اينکه برنامه اي براي پرورش اين بعد الهي داشته باشد!

  17. گروه ديگري متوجه جنبه ديگري از روح انساني شده اند و بساط ديگري گسترده اند و به ترويج شيطان پرستي روي آورده اند . روشن است انساني که مشتاق جنبه جمال حقيقت است، متمايل به فهم ابعاد جبروتي و جلال حق هم هست . گروههايي از متال، با ايجاد ذهنيتي وحشت گرا در مخاطبين خود، قلوب تشنه هيبت حق را هدف قرار داده اند و با ايجاد رعب و وحشت و ترس به اين جنبه از روح انساني پرداخته اند . مرلين منسون از رهبران بلک متال در معنويت مورد علاقه خويش، در صدد القاي لذتي است که دلهاي مشتاق هيبت حق در پي آنند. همين ترس و وحشت و رعب کم نظير است که آثار و محصولات منسون و همفکرانش را براي بعضي از افراد، دلپذير و جذاب ساخته است. انساني که در پي ادراک هيبت و عظمت و کبريايي خداوند متعال است بدين سان با توجه به غلبه شيطان رام مي گردد. بسياري از کليپ هاي منسون ـ که در زمره البوم هاليوود است ـ درباره افرادي است که در صدد توسل به شيطان اند و مي خواهند با تمسک به قوه هاي پليد در طبيعت به مقاماتي برسند .

  18. منسون در آثارش مي خواهد به مخاطب بفهماند که نيروهاي شيطاني و شرارت هاي طبيعي ، نيروهاي غالب درجهان اند و خير و خوبي وابعاد الهي مغلوب و شکست خورده اند .در بعضي ازمرام ها، تعاليمي ترويج مي شود که محيط مقدسي همچون کانون خانواده از اساس تخريب مي شود. تاسف بارتر آنکه اين تعاليم به نام عشق به خورد مخاطب داده مي شود يعني با نام صداقت و محبت، مرامي به نام «وفا» لگدکوب مي شود که در نتيجه نه خانه اي مي ماند و نه خانواده اي، لاجرم مي ماند مرد و زن سرگردان به دنبال عشق موهوم. حقيقت اين است که آنچه اشو ( از رهبران عرفان جنسي ) به نام عشق به پيروان خود تعليم مي دهد غريزه تنوع طلبي جنسي و شهواني است که هيچ گاه راضي و قانع نشده و همچنان دريا صفت و هيجان ناپذير خواهد ماند.

  19. اشو نيروي دروني را به عنوان راهبر به انسان معرفي مي کند که بايد به آن احترام گذاشت و از طرف ديگر «گمراهي» را بر آن نيرو به رسيمت مي شناسد. وي مي گويد:نداي درونتان را ارج بنهيد و از آن اطاعت کنيد. به خاطر داشته باشيد من تضمين نمي کنم که آن ندا هميشه شما را به راه راست هدايت کند. بيشتر اوقات شما را به گمراهي مي برد . اين حق شماست که آزادانه به گمراهي برويد. (شهامت ـ اشو ص 26)وي پا را از همه اينها فراتر گذاشته و عرفان ادعايي خود را چنين درمقابل خدا قرار ميدهد : حتي در مقابل خداوند بايستيد ... درستي و نادرستي امور را به کنار بگذاريد... (همان ص 27)

  20. 3ـ عرفانهاي کاذب فاقد نظام عقيدتي منسجم و عميق اند. به عبارتي از منظر تئوريک و نظري بسياري از آنها، اصول جهان شناختي و فلسفي مشخص و قابل ارائه اي ندارند. آنها هم که چيزي مطرح نموده اند مبناي قابل دفاعي در مواجهه با ديگر مکاتب ندارند و جهان بيني محکمي براي آنها تصور ندارد .در اين مکاتب ـ لااقل در بسياري از آنها ـ حقيقت و کشف آن و وصول به آن حتي در حد ادعا هم مطرح نيست. در تعاليم کريشنا مورتي آمده است: حقيقت سرزميني است بدون معبر. راهي به سوي آن نيست.... ( تعاليم کريشنا مورتي ص 14).معلوم مي شود مکتبي که حقيقت را دست نايافتني مي داند بالطبع راهي براي رسيدن به آن هم نمي شناسد و اگر هم راهي پيشنهاد دهد بر معضلات مبنايي خود نه فقط کمکي نکرده است که تعارضي هم به بار آورده است. به همين علت در اين مسلک کلمات و جملات مبهم و نامفهوم فراوان يافت مي شود به گونه اي که پيروان آن، اصلا در صدد دريافت تعاليم بي پرده و روشن بر نمي ايند.

  21. در مکتب اسلام به برکت تعليمات عميق هستي شناسي در قرآن و روايات اسلامي، علوم مختلفي از قبيل تفسير، فلسفه، حديث، اصول، فقه، کلام و ... شکل گرفته اند و عرفان اسلامي از چنين نظام عميق معرفتي برآمده است و از چنين پايه مستحکمي برخوردار است . دراين مکتب راه رسيدن به حقيقت باز و اصلا هدف هستي رسيدن به حقيقت است .وَ الَّذينَ جَاهَدُوا فينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا

  22. 4ـ عرفان هاي کاذب نه فقط فاقد جهان بيني دقيق و علمي، که گاهي در ناحيه بايد و نبايد ها (ايدئولوژي)، دستوراتي بس ابتدائي دارند و يا لااقل بسياري از اعمال و افعال آدمي را بلاتکليف و بدون حکم، مهمل گذاشته اند. توصيه هاي اخلاقي کلي که قابل تاويل به سبک ها و اشکال مختلف است از مميزات اين عرفان ها است.

  23. 5ـ طيف غالب عرفان هاي کاذب، با هدف مراقبه، آرامش، تمرکز و ... براي خدمت به استعمارنو و توجيه فرهنگ و تمدن مادي و مدرن غرب به ميدان آمده اند. در حقيقت آنها آمده اند تا بشر آشفته و خسته از زندگي مدرن را آرام کنند . مأموريت واقعي آنها ، جلوگيري از تجديد حيات دين حقيقي است چرا که بشر سرگردان اگر الام روحي و معنوي خود را تسکين ندهد ، زود است که بنيان تمدن جديد را به چالش بکشد و در برابر آن عَلَم طغيان بلند کرده و تسليم حق ازلي و ابدي شود « در اواخر قرن بيستم جوانان غربي- که از قفس آهنين تمدن مادي به تنگ آمده بودند- با روي آوردن به شيوه هاي غيرعادي براي تخليه رواني و معنوي خود جريانهايي مثل «هوي متال» را پديد آوردند . آنان در برنامه هاي خود با استفاده از مواد مخدر، رقص، موسيقي تند، طول موج تشعشات مغزي خود را چنان مغشوش کرده اند که رفتارشان از کنترل خارج مي شود. برخي از اين فرقه ها- مثل گانزان رزز- حتي به خوردن مدفوع در مجالس رقص ميپردازند .

  24. 6ـ در بسياري از عرفان هاي جديد هدف و غايت و مطلوب، قدرت تصرف در طبيعت و دستيابي به نيروهاي مرموز غيبي است. به همين علت بسياري از مکاتب طبيعت گرايي را ستايش و ترويج مي کنند . چنين بينشي در عرفان بوميان آمريکا و آفريقا حاکم است. شمن ها چنين تعريفي در عرفان هاي جديد دارند ، يعني افرادي که قدرت جادويي خاص دارند و مي توانند بر طبيعت مسلط باشند و بعضي قواي طبيعي را تسخير کنند و از اين طريق به کسب روزي و مداواي بيماران مي پردازند و اصولاً‌ اعتقاد به جن، ارواح، ديوها ـ که فقط شمن ها قادر به ديدن آنهايند ـ در زمره اعتقادات مسلم در شمنيسم است .

  25. فرقه های خطرناک فرقه هاي هندي در ايران و جهان را تاثيرگذارترين فرقه ها می توان دانست عرفان مسيحي، عرفان يهودي، عرفانهاي چيني، پديده نوظهور فراعلم، سيماي ماورا و فرقه هاي آمريکايي از جمله فرقه هاي معروف در جهان هستند که همه آنها متاثر از فرقه هاي هندي است. از بین فرقه های هندی اشو را به عنوان خطرناکترین فرقه میدانند بسياري ازجوانان، اشو را به عنوان بزرگترين بت معنويت در جهان تلقي مينمايند.

  26. برخی از فرقه های دینی جدید یا ادیان جایگزین ، آشکارا خطرناکند.آنها به خشونت یا فعالیت ضد اجتماعی یا به قرارگرفتن اعضای خود در [معرض] خطر فیزیکی دامن می زنند. تعدادی اندک، اعضا را با خود کشی دستجمعی به کام مرگ فرستادند یا از خشونت ، شامل قتل علیه آدم هایی بیرون از فرقه ،حمایت کردند . این گروه ها ،نوعاً ، دارای رهبری ای فوق العاده اقتدارگرا هستند که درپی کنترل همه ی جوانب زندگی اعضا بوده و اجازه ی هیچگونه چون وچرایی را در باره ی تصمیمات به آنها نمی دهد.اینگونه رهبران ممکن است که خود را مافوق قانون بنشانند واز الزاماتی که دیگر اعضای گروه به آنها ملتزم میشوند، مستثنی کنند.

  27. آنها اغلب سناریوی روز رستاخیز را تبلیغ مکنند که این امر آزار و اذیت از سوی نیروهای بیرون از فرقه رابرایشان مسلم میکند وبه تبع آن نیاز به آمادگی برای یک نبرد قریب الوقوع و سرنوشت ساز ، نبردی نهایی بین خیرو شر را ایجاد می کند . آنها ممکن است که جهت آمادگی ،سلاح های آتشین زیادی جمع آوری کنند. متناوباً ، رهبران فرقه، شاید افراد را برای خودکشی آماده کنند ، کاری که بنا به عقیده ی گروه ، آنها را به جایگاه سعادت جاودانه منتقل می کند .

  28. بزرگترین خسارت جانی مربوط به فعالیت های فرقه ای ،وقتی رخ داد که 913 نفر از اعضای "معبد مردم " در "جونز تاون "، مزرعه ای اشتراکی در "گونان" که توسط "پاستور جیم جونز " رهبری می شد ، مردند.در 1978 یکی ازنمایندگان کنگره ی آمریکا به منظور رسیدگی به[این ] اتهامات که گروه ، اعضا رابرخلاف میلشان نگه می دارد ، از مزرعه ی اشتراکی دیدن کرد .رهبران فرقه، نماینده و چهارنفر دیگر را که شامل سه گزارشگر روزنامه می شدند به قتل رساندند .سپس "جونز" دستور داد که پیروانش به صورت دستجمعی با نوشیدن" پانچ"[(نوشابه ای مرکب ازآب میوه و مشروبات گازدار) ] درآمیخته با سیانورخودکشی کنند .

  29. تعاليم اشو تعاليم اشو را مي توان در دو بخش مباني و اصول پي گرفت. الف) مباني؛ مجموعه اصولي است که مکتب اشو را مي سازد: 1. اگر تمام سخنان و عناصر اصلي تعاليم اشو را بررسي کنيم در مي يابيم که تمامي مکتب اشو از سه بخش تشکيل شده است: _ بخشي از آن از يوگاست. اشو بجز اين که در ضمن سخنراني هاي خود به صورت گسترده از يوگا سخن مي گويد، در کتابي مستقل با عنوان هفت بدن هفت چاکرا تمامي تعاليم يوگا پاتانجلي را مطرح و آن را مبناي اصول مراقبه قرار مي دهد.

  30. - بخش ديگري از مکتب اشو از ايده هاي تانتريک ريشه مي گيرد. او در جاي جاي سخنان خود از اصول و مباني آيين تنتره استفاده کرده است. بجز آن، کتابي با عنوان تعليمات تانترا کنداليني يوگا در دو جلد را به اين مباحث اختصاص داده است. - بخش ديگري از تعاليم اشو تحت تأثير انديشه هاي بودا است. او در موارد مختلف از بودا متأثر است. اشو به شدت از آيين جين متنفر است و اين را به جسارت اظهار مي کند. حتي چندين بار بر ضد گاندي موضع تند گرفته است. جيني ها دو دسته اند: «دي گامبارا» که برهنه زندگي مي کنند و «سوتامبارا» که سفيد پوشند. او هر دو دسته را مسخره مي کند.

  31. بجز موارد پيش گفته، اشو از عرفان اسلامي هم تا اندازه اي تأثير پذيرفته است. چنان که از فردي به نام شيخ کبير متأثر است و از سوي ديگر تأثير عرفان هاي شرق دور را نسبت به خود کتمان نمي کند. همچنين کم و بيش از اصول روان شناسي هم بهره مي گيرد. حاصل آن که مکتب عرفاني اشو از سوژه ها و ايده هاي مختلف بهره گرفته، اما بيش از همه از يوگا، تنتره و بودا نقش پذيرفته است.

  32. 2. دومين مبناي اشو همان اساس و مبناي تمام آيين هاي عرفاني هندي است. اصولي از قبيل تناسخ، روح، وحدت کيهاني، نيروانه و شريعت انساني.

  33. ب) بجز مباني پيش گفته، تعاليم اشو اصول و قواعدي دارد. گفتني است مکتب عرفاني اشو هرگز به صورت نظام مند ارائه نشده و خود او هم هرگز در پي اين امر نبوده است، اما با توجه به تمامي سخنان اشو مي توان اصولي را از آن ها استخراج کرد و بر اساس آن موضوعاتي را تحليل کرد.

  34. اصل اول: عشق يکي از مهم ترين اصولي که اشو به شدت بر آن تأکيد دارد، اصل عشق و عشق ورزي است. در واقع، عشق عصاره پيام اشو است. غير از آن که در جاي جاي گفتارش به عشق اشاره دارد، کتاب هاي مستقلي در زمينه عشق هم دارد؛ از جمله، کتاب يک فنجان چاي که مجموعه اشعار او است و همگي با عشق شروع مي شود. ديگري کتاب عشق، رقص زندگي است که مجموعه مقالاتي در زمينه عشق است.

  35. عشق شوق وافر دروني است براي يکي بودن با کل. اگر درختي را از خاک بيرون بياوريم و آن را از ريشه بکنيم، درخت شوق عظيمي براي بازگشت به خاک و ريشه خود دارد و اگر باز نگردد مي ميرد. هنگامي که لحظه يکي شدن با کل فرا مي رسد، ناگهان ترس عظيمي وجود انسان را فرا مي گيرد؛ زيرا انسان بايد خودش را رها کند. در عين حال که احساس يکي شدن با کل بسيار زيباست، درهاي جديدي به سوي انسان گشوده مي شود. در آنجا شعر متولد مي شود و فضاي عاشقانه اي حکمفرماست. عشق في نفسه بسيار زيباست. عشق هدفي ندارد، مقصودي ندارد، ولي تأثيري شگرف دارد، لذت بخش است، سرمستي خاص خود را دارد. عشق ديوانگي خاص خود را دارد. عشق قابل توجيه نيست. اگر از تو بپرسند که چرا عاشق شده اي تنها مي تواني بگويي نمي دانم، عشق رقص زندگي است.

  36. وقتي انسان عاشق مي شود احتياجي نيست آن را اعلام کند. عشق از عمق و ژرفاي وجود پيداست. راه يافتن عاشق همچون رقص پروانه است. کسي که نمي تواند عاشق باشد باهوش هم نيست، باوقار هم نمي تواند باشد، زيبايي را هم نمي تواند بفهمد، عشق باعث دگرگوني است. عشق ملاقات زندگي است. انسان با عشق زندگي مي کند.

  37. اشو براي عشق ورزي چهار گام برمي شمرد. مرحله اول حضور در لحظه است. در اين مرحله عشق تنها در حال معنا پيدا مي کند. عشق ورزيدن در گذشته ممکن نيست. زندگي در گذشته يا آينده نفي عشق است. اگر در گذشته يا آينده زياد فکر کنيم، تنها انرژي خود را از کف داده ايم، بنابراين گذشته و آينده براي فکر کردن است و حال براي عشق ورزيدن. دومين قدم براي رسيدن به عشق اين است که سموم وجود خود را به شهد تبديل کنيم. سم هاي نفس، نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکيت است. اين ها نفس را آلوده مي کنند. در اين جا راهکار اين است که انسان کاري انجام ندهد. تنها کاري که انسان بايد انجام دهد، صبر است. هنگام خشم، انسان نبايد هيچ کاري انجام دهد، فقط بايد از کنار آن بگذرد.

  38. مرحله سوم تقسيم کردن و بخشيدن است. انسان عاشق بايد چيزهاي منفي را براي خودش نگه دارد، اما خوشي ها و زيبايي ها را با ديگران تقسيم کند. چهارمين گام رسيدن به عشق، هيچ بودن است. به محض اين که انسان فکر کند کسي است از عاشق بودن ايستاده است. عشق در نيستي خانه دارد. همزيستي عشق و خودمحوري، عشق و غرور، عشق و الوهيت امکان ندارد

  39. اگر قصه عشق را از ديدگاه اشو پي گيريم، به جاهاي جالب تر و باريک تر مي رسيم. عشق بايد زميني باشد. درست مانند درختي که به دنبال خاک است. درخت محتاج ريشه در خاک است. عشق هم نيازمند ريشه در جسم است. اگر درخت ريشه عميق در خاک نداشته باشد هرگز حرکتي به سوي آسمان در پيش نمي گيرد. هر چه درخت بيشتر اوج مي گيرد ريشه اش بيشتر در زمين فرو مي رود. اين دو مانند دو سوي معادله اند. ارتفاع و ريشه بايد متناسب باشند. عشق در تضاد با هوس ها نيست، بلکه از آنجا شروع مي شود. بلندي ها نقاط پست را هم در بر مي گيرد. انسان آگاه انساني است که از جسم شروع کند و از جسم پلي بزند. (در اينجا کاملاً انديشه هاي تنتره و معبد بودن جسم قابل مشاهده است.)

  40. اصل دوم: نفس سم است اشو در ادامه مباحث خود به شدت به نفس مي تازد و صراحتاً مي گويد نفس براي انسان و براي رشد همانند سم است. نفس عادت دارد چيزهاي ساده را پيچيده و معضل کند و آن ها را به عنوان چالش مطرح سازد. در اين صورت انسان غرق در کلاف سردرگم خواهد شد، ولي بايد دانست که زندگي براي زندگي کردن است نه براي اين که مسأله اي حل کنيم. زندگي يک مسأله رياضي نيست، زندگي يک شعر است، جشن است که بايد در آن شرکت کرد. زندگي بسيار ساده است. نفس است که زندگي را بسيار پيچيده و تودرتو مي کندعشق سرسپردگي مي آورد و سرسپردگي با نفس داشتن سازگار نيست. مادامي که انسان با نفس خود زندگي مي کند ناخالص است و مسموم. لذا دست به هر چيز مي زند آلوده مي شود. نفس هرگز لذت شهد را نمي چشد. لذا بايد از سم خالص شد، تا وجود انسان خالص، زيبا و شيرين شود..

  41. اصل سوم : نفی ذهن يکي از اصولي که اشو بر آن سرانگشت تأکيد دارد، نفي ذهن است. ذهن هميشه عادت دارد همه چيز را به دو قسمت تقسيم کند و آن وقت به آن دو نگاه کند. ذهن هرگز توانايي ديدن کل را ندارد. اين محدوديت بزرگ ذهن است که هميشه بخشي از هر چيز را مي بيند نه کل آن را. ذهن هميشه به قسمتي که مي بيند مي چسبد و قسمت ديگر را از ترس پس مي زند و براي همين، زندگي هميشه مملو از ترس و دلهره است اصلاً نبايد با ذهن مشورت کرد، بايد در زندگي ذهن را به مرخصي فرستاد. نمي توان به ذهن اعتماد کرد. ذهن چيزي نيست مگر انباري از رويدادهاي گذشته. بنابراين پاي انسان را مي بندد و انسان را فريب مي دهد. کسي که به نصايح ذهن گوش دهد هميشه درهاي حقيقت به روي او بسته است. انسان هميشه يک بذر است و درخت نشده است، اما ذهن مي گويد شما درخت شده اي. او مي گويد تمام امکانات عملي شده است، در حالي که اين گونه نيست. ذهن بسيار دردسر آفرين است.

  42. اشو حتي بر اساس نقد ذهن، به نقد استدلال براي خدا هم مي پردازد. او معتقد است انسان تنها با قلب به خدا مي رسد. ذهن و استدلال هميشه نيمه چيزها را نشان مي دهند و خدا کل است. تنها از طريق دل مي توان خدا را مشاهده کرد. انسان بايد خنثا باشد نه اين که با باورها خود را تقسيم کند. باورها، عقايد و استدلال ها انسان را تقسيم مي کنند و از وحدت دور مي سازند. کسي که مي داند و مي بيند هرگز با استدلال اظهار نمي کند. پيامدها: از آنجا که ذهن در مکتب اشو جايگاه منفي دارد، به دنبال آن اشو به نقد فلسفه، علم و تکنولوژي مي پردازد. او درباره فلسفه اعتقاد دارد که فلسفه ذهن را خيلي راضي مي کند. فيلسوفان خيلي فکر مي کنند. آن ها عمرشان را با فکر کردن هدر مي دهند بدون اين که مطلقاً کاري انجام دهند.

  43. عقیده اشو درباره قرآن قرآن توسط یک پژوهشگر یا فیلسوف و دانشمند نوشته نشده است. محمد کاملا بی سواد بود، او حتی نمیتوانست اسم خودش را بنویسد ولی او توسط خدا تسخیر شد بود؛ برای اینکه او کاملا پاک و معصوم بود، او انتخاب شده بود که این آواز را شروع کند و این آواز قرآن بود. من زبان عربی را بلد نیستم و نمی فهمم ولی میتوانم قرآن را درک کنم برای اینکه میتوانم آهنگ و زیبایی  آن نوای عربی را درک کنم چه کسی به معنا اهمیت میدهد!؟ وقتی تو زیبایی یک گل را میبینی آیا میپرسی این چه معنی دارد!؟ خود گل کافی است، وقتی شعله آتش را میبینی آیا میپرسی این چه معنی دارد؟! آتش کافی است، قشنگی معنی آن است

  44. عرفان سای بابا

  45. ساتیا سای بابا

  46. پيش از آغاز اين بحث، گفتني است دو نفر با نام «ساي بابا» وجود دارند که به تفکيک به آن دو اشاره مي شود. ساي بابا شيردي که در 28 سپتامبر 1835 در حيدرآباد هند در خانواده اي برهمن به دنيا آمد و در 15 اکتبر 1918 از دنيا رفت. او يک معلم روحاني بود که با زباني ساده جوهر پيام مذاهب را براي مردم بيان مي کرد. گفته اند او از زندگي گذشته و حال و آينده انسان ها با خبر بود، زبان برخي حيوانات را مي دانست و با تمام وجود به حل مشکلات و مصايب نيازمندان مي پرداخت. ساي بابا شيردي حتي قدرت آن را داشت که بيماران را شفا دهد. او تعاليمش را از کتاب هاي مقدس هندوها و نيز اسلام مي گرفت و ضمن اين که به تناسخ و قانون کرمه وفادار بود، به اسلام هم احترام مي گذاشت. او در هند چندان هوادار و پيرو ندارد.

  47. سای بابا شیردی

  48. سوامي ساتيا ساي بابا» او نماد يکي از فرقه هاي فعال و جذاب در داخل ايران بوده و از عرفان هاي هندي به ويژه عرفان بودا به شدت متأثر است. ساتيا ساي بابا در نوامبر 1926 در روستاي کوچکي در جنوب هند به دنيا آمد. گفته اند که خانواده اش با ايمان و خداشناس بود. ساي بابا به دو دليل براي پيروانش محبوب و جذاب است؛ يکي سادگي تعاليم و ديگري معجزاتش. براي او معجزات مختلف و فراواني ذکر کرده اند که آن قدر گسترده است که شامل چند بخش مي شود. بخش مهمي از معجزات، مربوط به لحظه تولد و دوران کودکي اوست. از جمله اين که در زمان تولد ساتيا، تمام وسايل موسيقي به خودي خود شروع به نواختن موسيقي دلنشين کردند، يا به هنگام تولد در زير گهواره اش يک مار کبرا پيدا کردند که در آيين هندي به معناي ظهور فرد روحاني است.

More Related