100 likes | 178 Views
آتش اميد. تنها بازمانده يك كشتي شكسته به جزيره كوچك خالي از سكنه اي افتاد.او با دلي لرزان دعا كرد كه خدا نجاتش دهد.
E N D
تنها بازمانده يك كشتي شكسته به جزيره كوچك خالي از سكنه اي افتاد.او با دلي لرزان دعا كرد كه خدا نجاتش دهد.
اگرچه روزها افق را بدنبال يك ياري رسان از نظر مي گذراند اما كسي نمي آمد سرانجام خسته و از پا افتاده تصميم گرفت از تخته پاره ها كلبه اي بسازد تا خود را از خطرات محافظت كند و دارايي اندكش را در آن نگه دارد . كار سختي بود ولي بهر حال انجام داد.
روزي كه براي جستجوي غذا بيرون رفته بود به هنگام برگشتن ديد كه كلبه اش در حال سوختن است و دودي از آن به آسمان مي رود.... متاسفانه بدترين اتفاق ممكن افتاده و همه چيز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه درجا خشكش زد ، فرياد زد :خدايا چطور راضي شدي با من چنين كاري بكني ؟!
صبح روز بعد با صداي بوق كشتي اي كه به ساحل نزديك مي شد از خواب پريد .!!
كشتي اي آمده بود تا نجاتش دهد.مرد خسته از نجات دهندگان پرسيد : شما ها از كجا فهميديد من اينجا هستم ؟
آنها جواب دادند :ما متوجه علائمي كه با دود مي دادي شديم !!!
وقتي كه اوضاع خراب مي شود نا اميد شدن آسان است ولي ما نبايد دلمان را ببازيم چون حتي در ميان درد و رنج ، دست خدا در كار و زندگي مان است.
به ياد داشته باش دفعه ديگر اگر كلبه ات سوخت و خاكستر شد ممكن است دودهاي برخاسته از آن علائمي باشد كه عظمت و بزرگي خدا را به كمك مي خواند ....