1 / 5

ندارد و خون را نباید با خون شُست .

فردوسی، بزرگترین حماسه سرای ایران، قیام ملی کاوه آهنگر برعلیه آژیدهاک این رویداد ملی را .. این رویداد ملی را این گونه بیان نموده است :

Download Presentation

ندارد و خون را نباید با خون شُست .

An Image/Link below is provided (as is) to download presentation Download Policy: Content on the Website is provided to you AS IS for your information and personal use and may not be sold / licensed / shared on other websites without getting consent from its author. Content is provided to you AS IS for your information and personal use only. Download presentation by click this link. While downloading, if for some reason you are not able to download a presentation, the publisher may have deleted the file from their server. During download, if you can't get a presentation, the file might be deleted by the publisher.

E N D

Presentation Transcript


  1. فردوسی، بزرگترین حماسه سرای ایران، قیام ملی کاوه آهنگر برعلیه آژیدهاک این رویداد ملی را .. این رویداد ملی را این گونه بیان نموده است : در دوران جمشید در دشت سواران نیزه گذار نیک مردی به نام «مرداس» بود که پسری زشت سیرت اما جنگنده و چابک داشت به نام آژیدهاک (ضحاک) او به فریب اهریمن پدر خویش مرداس را کشت و برجای او نشست. آن گاه اهریمن به صورت جوانی نیک روی بر او ظاهر شد و خوان سالار( آشپز ) او گشت و به بوسه ی او از شانه های آژیدهاک دو مار برآمد و باز دوباره همان جواهریمن به صورت پزشکی بر او پدیدار شد و گفت چاره ی آن دو مار تنها سیر کردن آنها با مغز جوانان است تا این خورش اندک اندک در وجود آنها کارگر افتد و بمیرند. از سوی دیگر همزمان با این احوال در ایران به دنبال گراییدن جمشید به خودرایی و کژاندیشی مردم از او روی گردان شدند و تصورمی کردند که فرمانروایی آژیدهاک مایه آسایش آنان را فراهم می کند . ضحاک ، جمشید را سرنگون ساخت و قدرت را به دست گرفت. در دوران حکومت آژیدهاک دروغ و ریا ارزش مند، راستی و درستی نابود شد .

  2. سال ها می گذشت و آژیدهاک پیوسته از بیم فریدون و انتقام جویی او پریشان دل بود، چون پدر فریدون را قربانی مارهای اهریمنی خویش کرده بود. از این روی مهتران کشور را فراخواند و از همه آنان گواهی گیرد که جز راه نیاکان نسپرده است حاضران از بیم خشم آژیدهاک بیدادگر گواهی نوشتند. اما همان زمان فریاد دادخواهی به گوش رسید. آژیدهاک دادخواه را فراخواست. دادخواه گفت : آهنگری بی آزارم که برمن رنج بسیار رسیده است. چندتن از فرزندانم قربانی تو شدند. این آخرین پسر من است. او را به من بازده. خروشید و زد دست بر سر زشاه کـه شـاها منـم کــاوه ی دادخــواه زنـی بـر دلم هــر زمــان نیشتــر ز تــو بــر مـن آمــد ستـم بیشتـر ستـم گـرنـداری تـو بـر مـن روا بـه فـرزند من دست بـردن چـرا ؟ مـرا بـود هـژده پسـر در جهـان از ایشان یکی مانده است این زمان ببخشـای بـر مـن یـکی را، نـگــر که سـوزان شـود هر زمـانـم جـگـر جـوانی نمـاندست و فـرزند نیست به گیتی چـو فــرزنـد پیـونـد نیست ستـم را میــان و کـرانـه بـود همیــدون ستـــم را بـهـانه بــودیـکی بی زیـان مــرد آهنگــرم ز تــو آتـش آیــد همی بــر سـرم اگر هفت کشور به شاهی توراست چرا رنج و سختی همه بهر ماست

  3. آژیدهاک مصلحت دید که فرزند کاوه را آزاد کند و آن گاه به او گفت که تو نیز چون دیگران به راستی و درستی من گواهی ده. کاوه بر مردمانی که گواهی داده بودند ، فریاد زد که چرا تن به زبونی و پستی سپرده اید. همی بـرخـروشید و فـریاد خواند جهان را سراسر سوی داد خواند از آن چـرم کاهنگـران پشت پـای بپـوشنـد هنگـام زخــم درای همان کاوه آن بـر سر نیـزه کـرد همان گه ز بازار برخاست گـرد خروشان همی رفت نیزه به دست کـه ای نـامــداران یـزدان پرست کسی کـــو هـوای فــریدون کنـد سـر از بنـد ضحاک بیرون کنــد همی رفت پیش اندرون مرد گرُد سپاهی بر او انجمن شد نه خُـرد بدانست خود کافریدن کجاست سراندر کشید و همی رفت راست

  4. عموم مردم به ستوه آمده در پشتیبانی از کاوه فریاد برآوردند : نخـواهیم برگــاه ضحــاک را مــر آن اژدهـا دوش ناپـاک را سپاهی و شهری به کردار کـوه سراسر به جنگ اندرون هم گروه ازآن شهرروشن یکی تیره گرد بـر آمد که خـورشید شد لاجورد در ادامه داستان ، مردم به رهبری کاوه به دیدار فریدون می شتابند و او نیز به پشتیبانی از قیام مردم ، خود را برای نبرد با آژیدهاک آماده می کرد و سرانجام در نبردی دشوار به ندای « سروش خجسته » اورا نمی کشد ، بلکه او را به کوه می برد و در بند می کندزیرا دادن و ستاندن جان در دست خداست. فریدون چنین می کند و او را بر بالای کوه دماوند فرو می بندد. فریدون به جهانیان یاد آور شد که ایرانیان با دشمنان خود نیز هنگامی که دربندند مدارا می کنند و در فرهنگ راستین ایران اعدام وجود ندارد و خون را نباید با خون شُست.

  5. فـریـدون فـرخ فـرشتـه نـبــود ز مشک و ز عنبــر سرشته نبود به داد و دهش یافت آن نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی فریدون زکاری که کرد ایزدی نخستین جهان را بشست از بدی یکی بیش تر بند ضحاک بود کـه بیـدادگـر بود و ناپـاک بـود اگر چه رویداد قیام ملی کاوه آهنگر در اوستا و شاهنامه به عناصر داستانی آمیخته، نمادها و رمزها به آن افزوده شده و رنگ و بوی استوره ای به خود گرفته اما مثل هراستوره دیگر از بن مایه هایی واقعی و تاریخی برخوردار است و نمی توان و نباید آن را دروغ و فسانه دانست. در حقیقت آژیدهاک به واسطه ی خونخواری و آزار فراوان بر مردم به مار یا پدیده ای اهریمنی تشبیه شده و آژیدهاک نام یافته ودر روایت رمزی جدیدتر به شکل برامدن دومار بر شانه او در آمده است ، به بهترین صورت می تواند نشانه عقیده ریشه ای ایرانیان قدیم نسبت به ویران کننده ی گیتی و جهان راستی باشد.

More Related