230 likes | 534 Views
بنام معمار هستی. ((آرمانگرایی ها)). پژوهشي از محمد شهميري شورمستي، كارشناس ترافيك و برنامه شركت عمران شهر جديد پرديس. آرمانگرایی یا ایدیالیسم ( به انگلیسی : Idealism یکی از مفاهیم فلسفه ی ذهن در فلسفه است. مقدمه
E N D
پژوهشي از محمد شهميري شورمستي، كارشناس ترافيك و برنامه شركت عمران شهر جديد پرديس
آرمانگرایی یا ایدیالیسم ( به انگلیسی : Idealismیکی از مفاهیم فلسفه ی ذهن در فلسفه است. • مقدمه • طرح مساله اساسی فلسفه ی رابطه فکر (ذهن) است با هستی (عین). به عبارت دیگر مساله رابطه خودآگاهی و هوشیاری انسانی است با جهان مادی ثابت در خارج. • در یگانه انگاری، بر خلاف دوگانه انگاری، فقط و فقط یک شالوده برای جهان هستی در نظر گرفته میشود. یگانه انگاری را میتوان بر دو قسم دانست: ماتریالیسم و آرمانگرایی،کسانی که معتقدند ماده قبل از پیدایش شعور وجود داشته و شعور نتیجه تکامل طولانی مادهاست ماتریالیستها نام دارند. ماتریالیسم اندیشهها را زائیده و محصول فعالیت مغز انسانی میشمرد. • کسانی که معتقدند شعور مقدم بر ماده و مستقل از ماده است و به صورت «عقل محض» یا به صورت «محسوسات و ذهنیات انسان» خالق جهان مادی است ایده آلیستها نام دارند. آنها اندیشه و شناخت را عامل اولیه و مبداءنخست و دارای تقدم میشمارند. در حقیقت آرمانگرایان معتقدند که جهان هستی به طور کامل از نوع ذهنی و یا روحانی است، و جنبهای ماتریالیستی به هیچ گونه وجود ندارد. لذا هر آنچه که در این جهان وجود دارد فقط زاییده ی حواس و ذهن است. با اینکه فلسفه آرمانگرایی هرگز در میان اکثریت فلاسفه عمومیت و رونق نیافت، با اینحال این دیدگاه فلسفی هرگز از نظر منطقی منتفی نگردیده است.
ریشههای لغوی • برابر اروپایی آرمان یعنی واژه ایده در اصل واژهای است یونانی؛و معانی مختلفی دارد. مانند شکل، ظاهر، نمونه و غیره... خود این واژه از لفظ یونانی دیگری با نام «ایده ئیو» که به معنای دیدن است، مشتق شدهاست. • گاه با ترجمه سادهای ماتریالیستها را مادیون و ایدیالیستها را آرمان گرایان میخوانند و میگویند که مادیون یعنی کسانی که بهدنبال منافع مادی هستند نظر به مادیات و سود شخصی دارند با حرص به دنبال ثروت و شهرت میروند. ولی ایده آلیستها یعنی کسانی که نظر به معنویات دارند و به دنبال آرمانی عالی بوده و خود را وقف ایده و اندیشهای نمودهاند. واضح است که این گونه ترجمه و تعریف معانی ماتریالیسم و ایدیالیسم نادرست است.
مفهوم امروزی امروزه معنی اصلی و شایع آرمانگرایی این است که:ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و آرمانگرایی یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی میدانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند. • آرمانگرایان به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین، حیوان، اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد وجود خارجی ندارند و همهء جهان را خیال و پندار میدانند و میگویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک رشته پندارهای ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود مینامیم، به هیچ وجه نمیتوانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک حواسی خود، و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمیدهد. • به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این پندارها را صرفاً تولید ذهن خود میدانند و نظرشان این است که ما فکر میکنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمیدانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا خیر؟ • برخی از ایدیالیستها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.
پیشینه دیدگاه فلسفی که امروز از آن با نام آرمانگرایی یاد میشود اغلب به یک کشیش ایرلندی با نام جرج برکلی نسبت داده میشود. • با این حال مبانی این فلسفه ریشههای تاریخی عمیق تری هم درغرب و هم در شرق دارد. اولینکسی که واژه ایده در فلسفهء غربی را به عنوان اصطلاح فلسفی آرمان به کار برد، افلاطون بود که آن را به اعتبار یکی از معانی این واژه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود. • افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان میبینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت. • افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی میتوان به آنها رسید، ایده خواند. مترجمان دوره اسلامی آن را مثال ترجمه کردهاند.
طبق نظر افلاطون، ما نمیتوانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آنها را با حواس درک میکنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.) علم به چیزی تعلق میگیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است. • به همین دلیل، شاید بتوان افلاطون را نخستین آرمانگرا خواند. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر میجوید. با اینحال برخی فلاسفه همانند لودویگ نوار و شوپنهاور فیلسوف مصری پلوتینوس را اولین آرمانگرا قلمداد کرده اند. • لیکن تا اواخر سده هفدهم، آرمانگرایی تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایدهها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته میشد. اما این مکتب به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلاً کانت به آرمانگراییای معتقد بود که آن را آرمانگرایی استعلایی نام گذارد.
شاخه های ایدیالیسم : • ایدیالیسم را حداقل می توان در سه اعتبار در نظر گرفت: • الف: ایدیالیسم هستی شناختی • ب) ایدیالیسم معرفت شناختی • ج) ایدیالیسم اخلاقی
الف: ایدیالیسم هستی شناختی: این نوع ایدیالیسم صور مختلفی دارد. تلقی افلاطون از اصالت عالم «ایده ها» و حالت سایه وار جهان محسوس نسبت به آنها، یکی از این صور است.تلقی اسقف برکلی (1753م) صورتی دیگر از ایدیالیسم هستی شناختی است که صبغه اومانیستی دارد و با آمپریسم پیوند خورده است. • ب) ایدیالیسم معرفت شناختی: • این اعتبار از ایدیالیسم، شاید کاملترین صورت بیان خود را در نظریه «کانت» در خصوص «واهب الصور» بودن انسان به دست آورد. کانت صورت معرفت را امری عقلانی می دانست که برماده معرفت حاصل از تجربه حمل می شد و بدینسان «نومن» یا حقیقت جهان، در پشت این صورت ها یا ایده های ذهنی القاء شده از طرف بشر، برماده معرفت حسی، پنهان می گردید. بدینسان ، کانت اگر چه به جهانی بیرون از آدمی اعتقاد داشت، اما تصویر «فنومن» (پدیدار) این جهان را حاصل صورت های ذهنی القایی آدمی می دانست و بدینسان دنیای ادراکی بشر را حاصل خودبنیادی عقلی او می پنداشت و این همان ایدیالیسم معرفت شناختی کانت است.
ج) ایدیالیسم اخلاقی: • ایدیالیسم اخلاقی، به معنای اعتقاد داشتن به ایده ها و آرمان ها و حقایق اخلاقی ثابت و فضائل عقلانی یا متعالی است که زندگی بشر باید با آن ها منطبق باشد. انسان ایده آلیست، به لحاظ اخلاقی، به فضائل و رذائل وموازین ومعیارهای ثابت و مطلق واحکام جهانشمول اخلاقی وارزشی معتقد است و بنای رفتار فردی و جمعی خود را بر تطابق با آن ایده های اخلاقی قرار می دهد. ایدیالیسم اخلاقی، امکانی برای نسبی انگاری فراهم نمی آورد و انسان هایی آرمان گرا و اصول گرا و دارای شاکله های اخلاقی استوار تربیت می کند.
مكتب ايده آليسم و تعليم و تربيت : • ايده آليسم در لغت به معناي پندارگرايي و اصالت تصور است. اين مكتب قديمي ترين مكتب فلسفي نظام دار غرب است و شايد از زمان افلاطون به بعد شروع شده است. افلاطون به اين مكتب نظم مي دهد. در اين مكتب فلسفه پديده ها را بر اساس ايده آل يا آنچه به روح و تصور نسبت داده مي شود تفسير مي كنند. در اين مكتب اصالت با عقل و ذهن و فكر است يا به تعبير ديگر روح است كه اصالت دارد و عقل و ذهن برخاسته از روح است پس اصيل است. در اين مكتب واقعيت در پندار و ذهن انسان است و بيشتر از آن كه مادي باشد مجرد از ماده است. • اسلام در مورد مكتب ايده آليسم اين طور نظر دارد كه جسم خاستگاه روح است. ملاصدرا فيلسوف بزرگ قرن 12 عقيده به حركت جوهري دارد. روح از تكامل جسم در جسم و بوسيلة جسم ايجاد مي شود . • ولقد خلقنا الانسان من سلا له من طين : و همانا آدمي را از گل خالص آفريديم.سورة مؤمنون آية12
ایدهآلیسم (آرمانگرایی) • رویکردی هنجاری به سیاست و قدرت که اشخاص را به تکرار الگوهای رفتاری گذشته فرا میخواند و آنها را از تکرار رفتارهای ناموفق و غیر مفید قبلی برحذر میکند و به آنها تجویز میکند که رفتار و عمل خود را بر اساس دانش، خرد، عطوفت و خویشتنداری تنظیم کنند. • آرمان خواهی، سیاست را «هنر حکومت خوب» میداند، در حالی که واقع گرایی (رئالیسم) سیاست را «هنر ممکن» تلقی میکند. • برای یک شخص آرمانگرا غایت حکومت، دستیابی به عدالت و تبعیت از قوانین و احکام مشروع، احترام برای نوع بشر، فارغ از وجود اختلاف اعتباری مانند رنگ، نژاد، زبان و آیین و مانند آن است.
جبرباوری و تقدیرگرایی در قاموس آرمانخواهی جایی ندارد و تبعیت از قانون حاکم بر طبیعت که «الحق لمن غلب» و سیاست قدرت را توجیه میکند، یک انحراف از اصول والای انسانی و اخلاقی است. از نظر مکتب آرمان خواهی، انسان ظرفیت تغییر و تحول و تأثیرپذیری صفات پسندیده را دارا است. تنها باید جایگاه بروز و تجلی این صفات را فراهم آورد. انسان با گذشت زمان میاموزد، رشد میکند و خرد و اندیشه او تکامل مییابد. تمدنها نیز محصول همین فراگرد هم زیستی در جوامع است که تحت یک نظم قانونمند شکل میگیرند. • برای شخص آرمان خواه، کاربرد خشونت و زور برای پیشبرد مقاصد سیاسی یک عمل مذموم و گناه آلود است و حاکمان خردمند و با اخلاق از چنین شیوههایی بهره نمیبرند.
اگر بخواهيم انسان را به نحوي ممتاز از ساير حيوانات تعريف كنيم من به شخصه انسان را نهحيوان ابزار ساز، بلكه حيوان آرمان دار و آرمان خواه تعريف مي كنم. انسان تنها موجود آرمان خواه است و هيچ موجود ديگري به اين مفهوم آرمان خواه نيست و نمي تواند باشد. انسان هايي كه آرمان ندارند و اصولي بر زندگي شان حاكم نيست يعني قدرت تصور انسان برتر و جامعه برتر را ندارند، به همان اندازه از انسانيت فاصله گرفته اند، هر چند خودشان متوجه نباشند. مراد از آرمان گرايي نه خيال پردازي است، نه جزميت و تعصب و ترك واقع بيني بلكه وقتي ما مي خواهيم ساخت بنيادين شعور انسان را تعريف كنيم از جمله به مفاهيم ممكن اما معدود مي رسيم كه مي توانند آرمان هاي ما باشند. اين تصور امر ممكن اما معدود و ارزش گذاري آن تا حد فداكاري مخصوص انسان است. براي اينكه موجود مجرد ثابت، فعليت محض است و بالقوه ندارد. درباره او ممكن همان فعليت محض است و آرمان در مورد او ممكن الفرض نيست. حيوانات استعداد چنين آرمان گرايي را ندارند. متأسفانه در جهان انساني هم فلسفه هايي پيدا شده كه تمام تلاششان اين است كه آرمان را از انسان بگيرند و وضع موجود را توجيه كنند.اساساً ليبرال سرمايه داري، محافظه كاري محض است، براي اينكهدر اين مكتب هر نوع آرمان خواهي و انقلابي گري و ايدئولوژي.
اين جريان فقط با بالفعل ها سرو كار دارد و بالقوه ندارد. انسان در اين تفكر هيچ توانايي بالقوه ايي ندارد كه بخواهد آن را شكوفا كند و به آن برسد. و لذا تمام ارزش هاي اخلاقي و اصول عدالت خواهانه را گزاره هايي بي معني مي دانند و مي گويند نبايد اين ها را با حكومت قاطي كرد زيرا اينها همه اموري خصوصي اند و نبايد وارد حوزه امور publicو عمومي شوند. اگر از تفكيك دين از سياست و اخلاق از حكومت و دولت بي طرف صحبت مي شود منظور همين است. معناي اين اصول اين است كه اين جريان از درك انساني به درك حيواني عدول كرده است. در حالي كه اگر قدرت درك مفاهيم بالقوه و نامحسوس عقلي و اخلاقي نبود، اصلاً هيچ كدام از پيشرفت ها و تحولاتي كه در تاريخ بشر رخ داده اتفاق نمي افتاد و مردم هنوز غارنشين بودند. هيچ كدام از اين پيشرفت ها تصادفي نبوده و همه مسبوق اند به يك تصور وضع معدوم اما ممكن. بنابراين آرمان گرايي درچارچوب عقل و وحي با اتو پيازدگي و خيال پردازي هاي احمقانه متفاوت است. در واقع متضمن يك نوع نفي يا نقد هر وضعيت موجود هر چند خوب است. يعني ميل به تكامل بي انقطاع . يك فرد مسلمان هيچ وقت در يك مرحله از پيشرفت توقف نمي كند و وضع موجود را به رسميت نمي شناسد؛به رسميت نشاختن به معناي منفي بافي و نديدن نكته هاي مثبت نيست. منظور از آن نق نق زدن و ياس پراكني و آنارشيسم نيست. بلكه مفهوم آن يك نقد عمل گراي مثبت است.
آزادي در چارچوب منطق و اسلام مناسب ترين روش براي بحث و مناظره و طرح سوال است. در يك جامعه غير آزاد، تفكر ديني رشد نمي كند و منجمد ميشود. آزادي در چارچوب منطق و اسلام مناسب ترين روش براي بحث و مناظره و طرح سوال است. در يك جامعه غير آزاد، تفكر ديني رشد نمي كند و منجمد مي شود.
حال اگر نظام كه محصول انقلاب است روح مسووليت خود را از دست بدهد كم كم بهنظام ديگري تبديل مي شود. زيرا وجود انقلاب همان ماهيت آن است. يعني اگر يك انقلاب ديني تغيير ماهيت داد، نمي توان گفت اين همان انقلاب است و فقط ماهيت آن عوض شده است. اگر انقلاب ماهيت ديني و انقلابي خود را از دست بدهد ديگر نمي توان گفت انقلابي ديني است، اما ماهيتش عوض شده؛خير، ديگر انقلاب ديني نيست. مثل تعبير موج آسوده، ما موج ايستا نداريم. ماهيت موج حركت و عدم ايستايي است.اگر ما انقلاب را حفظ كنيم، نظام باقي خواهد ماند و سر افراز خواهد ماند و جلو خواهد رفت. اما اگر به نظام منهاي انقلاب تكيه كنيم، يعني قدرت منهاي ايدئولوژي. نه فقط انقلاب كه روح اين نظام است و حرمت و حيات و نشاط اين نظام به روحش وابسته است، بلكه جسم حاكميت و نظام هم فاسد يا حداقل استحاله خواهد شد. پسوند اسلامي اش مي ماند و محتواي آن چيز ديگري خواهد بود. من بر خلاف كساني كه جمهوريت و اسلاميت را از هم جدا مي دانند و بر عكس كساني كه مي گويند سهم اسلاميت ادا شده است و بايد به جمهوريت بپردازيم مي خواهم عرض كنم اولاً: جمهوريت نظام ظرفي است براي اسلاميت و اگر از آن جدا شود،مشروعيتي وجود ندارد. ما در اين 22 ـ 23 سال در باب مكانيزم جمهوريت هيچ گونه كوتاهي نكرده ايم. در طول جنگ، براندازي، ترور و در بدترين شرايط، انتخابات را تعطيل نكرديم. در انقلاب ما بر خلاف انقلاب هاي دنيا كه تا 20 سال بعد هم قانون اساسي ندارند از ابتداي به ثمر رسيدن، قانون و انتخابات شكل گرفت.