60 likes | 213 Views
زنی چینی دوکوزه داشت که هرروز ازآنها برای آوردن آب ازچشمه استفاده می کرد یکی از کوزه ها ترک داشت و مقداری از آب آن در مسیر می ریخت ، کوزه دیگر سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت.
E N D
زنی چینی دوکوزه داشت که هرروز ازآنها برای آوردن آب ازچشمه استفاده می کرد یکی از کوزه ها ترک داشت و مقداری از آب آن در مسیر می ریخت ، کوزه دیگر سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت
دو سال تمام وهر روز، زن کوزه ها را تا خانه حمل می کرد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست می داد. کوزۀ سالم هم چون آبی را هدرنمی داد به کوزه شکسته فخر فروشی می کرد.
کوزۀ ترک دار هم همیشه خجالت می کشید وازعیبی که داشت شرمساربود. تا اینکه بالاخره روزی در مسیر به زن گفت: من شرمنده شما هستم ، چرا که هر روز نیمی اززحمت شما را هدر می دهم.
زن لبخندی زد و گفت: به گل های این سوی راه یعنی سمتی که تو هستی توجه کن من از وضعیت تو آگاه بودم و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روزکه از چشمه به خانه بر می گردم تو آنها را آبیاری کنی.
دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام و خانه ام را با آنهاآراسته ام. اگر تو ترک نداشتی هرگز این گل ها وجود نداشتند تا خانه ام را زیباتر کنند.
از کاستی هایمان نهراسیم و بیاندیشیم ما مامور آبیاری کدام گل ها و زیبا تر کردن کدام مسیر در این جهان هستیم؟