100 likes | 214 Views
یک لیوان شیر. پسر تهیدستی که به سختی و با دست فروش ی هزینه تحصیل ش ر و تامین می کرد یه روز که به شدت گرسنه بود و پولی هم نداشت زنگ خانه ای رو زد. . وقتی دختر کوچولو در ر و ب از کرد پسر دستپاچه شد و به جای غذا یه لیوان آب خواست. د ختر ک احساس کرد او ن
E N D
پسر تهیدستی که به سختی و با دست فروشی هزینه تحصیلش روتامین می کرد یه روز که به شدت گرسنه بود و پولی هم نداشت زنگ خانه ای رو زد
.وقتی دختر کوچولو در رو باز کرد پسر دستپاچه شد و به جای غذا یه لیوان آب خواست
دخترک احساس کرد اون خیلی گرسنه است پس براش یه لیوان شیرآورد پسر شیر را سر کشید و آهسته گفت: ببخشید ، پول ندارم
دختر با تعجب گفت: پول! مادرمون به ما یاد داده خوب بودن وظیفه ماست و نباید در ازاء خوبی چیزی دریافت کنیم پسرک گفت:از صمیم قلب ازتونمتشکرم خانم
پسربچه که هاروارد کلی نام داشت پس از ترک اونجا نه تنها از نظر جسمی خود را قویترحس می کرد بلکه ایمانش به خداوند و عشقش به انسانهای نیکو کار هم بیشتر شده بود.
سالها بعد زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد ، پزشکان قادر به درمانش نبودند او به بیمارستانتخصصی ومجهزی منتقل شد دکترهاروارد کلی برایمشاوره در مورد او فراخوانده شد
دکتر وقتی نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود را شنید برق عجیبی در چشمانش نمایان شد او بیمار را شناخت همان دختر کوچولوی مهربان سال ها قبل
دکتر با تلاش بسیارموفق به درمان بیمار شدروز ترخیص ، زن با هراس صورتحساب را نگریست او اطمینان داشت از پس پرداخت هزینه بر نخواهد آمد
روی صورت حساب نوشته شده بودهمه مخارج بیمارستان قبلا با یک لیوان شیر پرداخت شده است خوب بودن وظیفه ماست دکترهاروارد کلی