570 likes | 1.15k Views
دکتر علی اصغر هدائی عضو هیئت علمی موسسه آموزش عالی هلال ایران اردیبهشت ماه 1392. ادامه وضعیت زلزله خیزی گستره ایران.
E N D
دکتر علی اصغر هدائی عضو هیئت علمی موسسه آموزش عالی هلال ایران اردیبهشت ماه 1392 ادامه وضعیت زلزله خیزی گستره ایران
گسلها نوعي ساختار خطي، همراه با جابهجايي هستند كه بر تحولات زمينساختي و همچنين تكوين حوضههاي ساختاري – رسوبي ايران اثر در خور توجه داشتهاند. از اين ميان، اثر گسلهاي طولي عمده، همزمان با جنبشهاي كوهزايي كاتانگايي (پركامبرين پسين) به مراتب بيشتر است. روند اين گسلها در بيشتر جاها با روندهاي زمينساختي مربوط به چينخوردگي كاتانگايي همخوان است و در راستاي شمالي – جنوبي قرار دارد، ولي روندهاي شمال باختري – جنوب خاوري (روند زاگرس) نيز گزارش شده است. جدا از دو روند گفته شده. روند سومي در راستاي شمال خاوري – جنوب باختري، بر گسلهاي ايران حاكم است، به گونهاي كه سه امتداد اصلي (شكل 9-1) قابل تشخيص است (نوگل سادات، 1978) . 1- جهت شمال باختري – جنوب خاوري كه با امتداد زاگرس، زون سنندج – سيرجان، كمان ماگمايي اروميه- بزمان و البرز باختري هم روند است. 2- جهت شمال خاوري – جنوب باختري كه با امتداد البرز خاوري، گودال كوير بزرگ موازي است. 3- روند شمالي – جنوبي، كه با جهت يافتگي لوت و تمام مناطق خاور گسل نايبند و شمال بزمان، مشخص است.گسلهاي ياد شده، به طور عموم مرز واحدهاي ساختاري – رسوبي مختلف ايران را تشكيل ميدهند و با فعاليت خود، موجب تغييرات عمده در رخسارههاي سنگي، ستبراي رسوبات به ويژه تحولات زمينساختي (ماگماتيسم، دگرگوني، شدت و الگوي چينخوردگي 000) ميشوند و لذا، شناخت آنها از نظر زمان تشكيل، فعاليتها، تأثير آنها بر زمينشناسي ايران و لرزهزمينساخت بسيار ضروري است. گسلهاي ايران
به جز حالتهاي استثنايي، ويژگيهاي زير در گسلهاي ايران عموميت دارد. • 1- گسلهاي داراي روند شمالي – جنوبي و يا شمال باختري – جنوب خاوري، به سن پركامبرين پسين، و حاصل كوهزايي كاتانگايي هستند. 2- گسلهاي شمالي – جنوبي و شمال باختري – جنوب خاوري از انواع امتدادلغز راستگرد هستند. 3- گسلهاي داراي روند شمال خاوري – جنوب باختري، به سن دونين و حاصل عملكردهاي احتمالي جنبشهاي زمينساختي كالدوني هستند ويژگيهاي عمومي گسلهاي ايران
4- گسلهاي شمال خاوري – جنوب باختري تغيير شكل برشي چپگرد دارند. 5- گسلهاي مربوط به رخدادهاي زمينساختي چرخة آلپي بيشتر موازي روند زاگرس، يعني امتداد تقريبي N140 درجه دارند. 6-گسلهاي ايران نقاط ضعيف پوسته هستند كه رها شدن انرژي متمركز را ممكن ميسازند و لذا گسلها به ويژه انواع طولي عمده (با طول بيش از ده كيلومتر) در لرزهخيزي ايران نقش دارند (به جز گسلهايي كه در 700 هزار سال گذشته حركت نداشتهاند). در اين ميان، نبايد گسلهاي بينام ناديده گرفته شوند، چراكه بسياري از گسلهاي بينام نيز ميتوانند لرزهزا باشند. براي مثال ميتوان به بزرگترين زمينلرزة ايران با بزرگي 7/7 در 16 سپتامبر 1978 (شهريور 1357) در شهر طبس اشاره كرد كه بر روي يك گسل بينام و ناشناخته روي داده است (بربريان، 1980). 7- قرارگيري كانون زمينلرزههاي سدة بيستم در درازاي بسياري از گسلهاي ايران، نشان ميدهد كه بسياري از گسلهاي ايران هنوز فعال هستند. 8- گسلها در تحولات زمينساختي گوناگون (دگرشيبي، چينخوردگي، ماگماتيسم و 000) نقش مؤثري داشتهاند. براي نمونه، بسياري از تكاپوهاي آتشفشاني شكافي ايران از طريق گسلها و بازشدگي آنها به سطح زمين رسيدهاند. 9- در ريخت زمينساخت امروز ايران، گسلهاي طولي و عمده نقش سازنده داشتهاند به گونهاي كه بسياري از روندهاي ساختاري كنوني ايرانزمين نتيجة حركت افقي و قائم گسلها است (شكل 9-1). 10- در بين گسلهاي ايران، انواع برگشته و راندگيها، نقش بيشتري در دگرشكلي پوسته داشتهاند. به گفتة ديگر، دگرشكلي كنوني ايران بيشتر در ارتباط گسلهاي معكوس حدكوه و دشت به ويژه راندگيها، و كمتر در ارتباط با گسلهاي امتداد لغز ميباشند. 11- بيشتر گسلهاي قديمي داراي حركتهاي راستگرد هستند در حالي كه گسلهاي فعال كنوني همگي امتداد لغزچپگرداند. 12- برخي از گسلهاي فعال كنوني ايران، از نوع عميق چند نقش ميباشند. براي نمونه ميتوان به گسلهاي طولي برگشته – راندة پهنههاي مكران و كپهداغ اشاره كرد كه در زمان تشكيل حوضة رسوبي از نوع عادي بودهاند ولي پس از برقراري رژيمهاي فشارشي به انواع برگشته تبديل شدهاند. 13- يك گسل در گذر تكاملي فعاليت خود، ممكن است گاه راستگرد، گاه چپگرد و گاه بدون حركت باشد. 14- در طول يك گسل، مقدار و سازوكار جابهجايي، يكسان و همانند نيست و ممكن است بخشي از يك گسل به صورت فشارشي و بخش ديگر آن به صورت كششي عمل كند.دسته بندي گسلهاي ايرانگسلهاي ايران را ميتوان بر اساس زمان پيدايش، زمان آخرين حركت و پراكندگي جغرافيايي دستهبندي كرد.در نقشة لرزهزمينساخت ايران (بربريان، 1976) گسلهاي ايران به سه دسته عمدة زير تقسيم شدهاند: 1- گسلهاي زمينلرزهاي جوان: كه در طي رويدادهاي زمينلرزهاي و مخرب زمان حال به وجود آمدهاند و يا دوباره فعال شدهاند مانند گسل ايپك، گسل دشت بياض و 000 . 2-گسلهاي كواترنري: گسلهايي هستند كه در دو ميليون سال گذشته حركت داشتهاند (مانندگسل كلمرد) ولي به ظاهر زمينلرزة تاريخي و ثبت شده ندارند. 3-گسلهاي پيش از كواترنري، اين گسلها سني بيش از دو ميليون سال دارند ولي به احتمال از زمان جنبشهاي آلپ پاياني تاكنون حركتي نداشتهاند. با اين حال، نبايد اين گسلها را مرده تصور كرد چراكه ممكن است حركتهاي جوان آنها ناشناخته باشد. در ضمن، در بسياري از حالات، ممكن است در اثر فرسايش، پوشش گياهي و يا عملكرد انسان، نشانةحركتهاي جوان اين گسلها از بين رفته باشد. لذا، هرگز نبايد اهميت اين گسلها را ناديده گرفت. در اين نوشتار، دستهبندي گسلها بر اساس پراكندگي جغرافيايي آنها است دربارة زمان پيدايش، زمان آخرين حركت و لرزهخيزي آنها مطالبي بيان شده است (شكل 9-2).
گسلهاي زون زاگرس • راندگي اصلي زاگرس : راندگي اصلي زاگرس از شمال بندرعباس تا ناحية مريوان، در طول 1350 كيلومتر امتداد دارد. در ناحية مريوان اين گسل وارد خاك عراق ميشود و بار ديگر به ناحية سردشت ميرسد و از سردشت وارد خاك تركيه ميشود. نخستين بار ريچـاردسون و ليس از آن به عنـوان زون راندگـي نام بردند. گانسر (1960) آن را خط راندگي اصلي ناميده است. • اين مسير گسلي در اواخر پركامبرين و در اثر كوهزايي كاتانگايي شكل گرفته و از آن به بعد در شكلگيري حوضة زاگرس و در تغييرات ساختاري و رخسارهاي طرفين خود مؤثر و كنترل كننده بوده است.گسل زاگرس اثر چشمگيري در لرزهخيزي ايران دارد و در حال حاضر، به ويژه بخش شمال باختري آن و يا گسلهاي منطبق بر اين زون شكستگي، فعاليت جوان داشته و لرزهخيزي تاريخي و ثبت شده دارنــد. راستاي گسل زاگرس از مرز تركيه تا خاور حاجيآباد بندعباس، شمال باختري – جنوب خاوري (N130E) است ولي در اين پهنه، پيچش مييابد. از اين مكان به سمت جنوب، گسل زاگرس با درازاي 250 كيلومتر داراي روند شمال باختري – جنوب خاوري (N170E) است. اين بخش از گسل زاگرس به نامهاي خط عمان، گسل زندان و يا گسلة ميناب نيز ناميده شده است. • سازوكار گسل زاگرس راندگي – فشاري است. شيب گسل در بخش با راستاي N130E، به سمت شمال خاوري (رانده شدن ايران مركزي بر روي زاگرس) و در بخش N170E به سمت خاور شمال خاوري (رانده شدن مكران بر روي زاگرس) است.
مطالعات برو و ريكو (1971)، نشان ميدهد كه راندگي اصلي زاگرس يك شكستگي تنها نيست، بلكه در حقيقت دو گسل راندگي اصلي است كه گاه با هم موازي بوده و گاه بر هم منطبق شده. ولي، گاهي نيز به طور قابل ملاحظه از يكديگر دور ميشوند. از نظر زمان پيدايش، دو گسل تا حدي با يكديگر تفاوت دارند. گسل قديميتر كه در جنوب باختري قرار دارد، يك گسل معكوس كم شيب و مشخصكنندة حد جنوب باختري ايران مركزي و زاگرس است. اين گسل جابهجايي افقي حدود 40 كيلومتر دارد. گسل جوانتر به سمت شمال خاور شيب زياد دارد و يك گسل معكوس با زاوية نزديك به قائم و با مؤلفه راستگرد است. مشاهدات زمينشناسي حركت راستگرد اين گسل را تأييد ميكند و به احتمال همين حركات موجب جابهجايي سنگهاي تبخيري در زاگرس بوده است. به گونهاي كه سنگهاي مذكور كه به طور عملي بايد در حوضة تبخيري پركامبرين در امتداد قطر – كازرون تشكل يافته باشند، امروزه در زردكوه بختياري يعني 200 تا 300 كيلومتر دورتر قرار دارند. • گسلهـاي جـوان منطبق بر گسل اصلي زاگرس را چالنكو و بـرو (1974) به نام گسل اصلي عهد حاضر خواندهاند كه منطبق بر گسل قديمي است. اين گسل، يك ساختار تنها نيست بلكه زون باريكي از قطعات گسل منفــرد و مجزا و به طور عمومي راستگرد است و طرح همپوشان دارد. • از جنوب خاوري به شمال باختري، قطعات گسل اصلي عهد حاضر عبارتند از گسل دورود، گسل نهاوند، گسل گارون (قارون)، گسل صحنه، گسل مرواريد و گسل پيرانشهر (شكل 9-3)گسل اصلي عهد حاضر، داراي فعاليت لرزهخيزي بالايي است و بسياري از زلزلههاي عهد حاضر در امتداد آن صورت گرفته است و حركات كواترنري اين گسل از نوع امتداد لغز راستگرد است كه با تغيير شكل رسوبات كواترنر همراه است. شرح مختصر بخشهاي گوناگون گسل اصلي عهد حاضر به شرح زير است.(بربريان، b 1976). )
گسل دورود : داراي روند عمومي شمال ْ315 و به طول تقريبي 100 كيلومتر است كه از جنوب دورود تا حوالي بروجرد امتداد دارد. آخرين حركت نسبت داده شده به اين گسل مربوط به زلزلة مخرب سيلاخور در سال 1909 است. گسل نهاوند : در دنبالة گسل دورود است كه از 55 كيلومتري باختر بروجرد تا شمال باختري نهاوند، در يك راستاي شمال 320 درجه، امتداد دارد. اين گسل از چند قطعة مجزا تشكيل شده كه خود نامهاي جداگانه دارند. گسل گارون : به موازات گسل نهاوند و در فاصلة تقريبي 10 كيلومتري جنوب باختري آن قرار دارد. اين گسل كه در حاشية جنوب باختري دشت نهاوند قرار دارد رسوبات آبرفتي كواترنر را از سنگهاي دگرگونة گارون جدا ميكند. حركات جوان اين گسل، همانند گسل نهاوند، با تغيير شكل رسوبات كواترنر و به ويژه زمينلرزة 1958 نهاوند به اثبات رسيده است. گسل صحنه : گسل صحنه با طول نزديك به 100 كيلومتر، در يك روند N295 E تا N300 E دو گسل گارون و گسل مرواريد را به يكديگر وصل ميكند. چالنكو اين گسل را به سه قطعة جنوب خاوري، مركزي و شمال باختري تقسيم نموده است. گسل مرواريد : بخشي از گسل اصلي عهد حاضر است كه در منطقة كامياران قابل رؤيت است. امتداد آن N315-310 است. در نزديكي كامياران، اين گسل يك تودة بازيك بزرگ را محدود كرده است كه در امتداد گسل آلتراسيون هيدروترمال توسعة گسترده دارد. خش لغزهاي سطح گسل گوياي حركات بسيار جوان آن است.
گسل پيرانشهر : نخستين بار افتخارنژاد (1973) اين گسل را به نام گسل پيرانشهر ناميد. داراي روند شمال باختري – جنوب خاوري است كه مرمرهاي ژوراسيك – كرتاسه را در جنوب باختري از آبرفتهاي كواترنر در شمال خاوري جدا ميكند. چالنكو و برو (1974) اين گسل را قطعة شمال باختري گسل اصلي عهد حاضر دانستهاند. زمينلرزههاي متعددي از سال 1964 تاكنون بر روي اين گسل ثبت شده است. گسل كازرون: گسل شمالي - جنوبي كازرون در 15 كيلومتري باختر اين شهرستان قرار دارد. طول آن 450 كيلومتر برآورد شده و گسلي است پيسنگي و قديمي كه ضمن كنترل مرز باختري حوضة نمكي هرمز، بر رسوبات زاگرس نيز اثرگذار بوده به گونهاي كه ساختارهاي زاگرس را با جهت راستگرد خميده و جابهجا كرده است. در استان فارس، اين خمش بسيار چشمگير است.شواهد نشان ميدهد كه گسل كازرون با روند به تقريب شمالي – جنوبي و يا شمال شمال باختري – جنوب جنوب خاوري داراي حركت راستگرد جزيي است. براي نمونه روندهاي زمينساختي، در شمال خليج فارس نشان ميدهد كه خط مرزي سكوي عربستان و واحد زاگرس به وسيلة اين گسل در جهت راستگرد جابهجا شده است. به ظاهر اين گسل مرز باختري گسترش حوضة تبخيري پركامبرين پسين – كامبرين ايران را تشكيل ميدهد و در طول آن دو گنبد نمكي رخنمون دارد. (اسفندياري و برزگر، 1358) . نبود دادههاي ريزلرزهاي و كمبود كانون زلزله نشانگر عدم فعاليت جديد اين گسل است، اما زمينزلزلههاي ژانويه 1967 و اكتبر 1971 در بخش جنوبي گسل كازرون، نشانگر فعاليت بخشي از گسل كازرون در دورة كواترنري است (بربريان، b 1976))
گسل دنا (دينار) : گسل دنا با راستاي شمال شمال باختري و شيب به سمت خاور شمال خاوري يكي از گسلهاي اصلي زاگرس است كه بيش از يكصد كيلومتر طول دارد و طرفين خود را به دو بخش با ويژگيهاي زمينساختي، لرزهزمينساختي و ريختشناسي متفاوت تقسيم كرده است.در نقشة ژئوفيزيك هوايي، ژرفاي پيسنگ مغناطيسي در بخش باختري گسل دنا حدود ده هزار متر و در بخش خاوري آن، بين 1 تا 5 هزار متر زير سطح درياست. بدينسان نتيجه شده است كه بخش خاوري اين گسل، به همراه پيسنگ، به صورت فرابوم بالا آمده است.گسل دنا، يكي از شكستگيهاي اصلي در پي سنگ پركامبرين زاگرس است كه با فعاليتهاي بعدي خود، در مواردي بر رسوبات زاگرس تأثير گذاشته است. بدينسان كه رسوبات زاگرس را در مناطقي قطع و در مناطقي باعث پيچش و تغيير راستاي اين رسوبات و ساختارهاي آنها شده است.اطلاعات ژئوفيزيك هوايي مغناطيسي بخش جنوبي گسل دنا را به صورت دو شاخه نشان ميدهد. يكي از شاخهها به طرف جنوب ميرود و در امتداد خط كازرون قرار ميگيرد، شاخه ديگر به سوي جنوب شرق و شيراز ميرود. زون گسلي دنا در انتهاي شمالي خود يعني جايي كه به گسل بزرگ زاگرس نزديك ميشود نيز شاخه شاخه ميشود و به سمت شمال باختر متمايل ميشود. در ضمن اطلاعات ژئوفيزيكي گسل مهم ديگري را در امتداد شمالي گسل دنا نشان ميدهد كه تا درياي خزر ادامه دارد.با بررسينقشههاي زمينشناسي، عكس هوايي و تصويرهاي ماهوارهاي چنين به نظر ميرسد كه گسلة دنا افزون بر جنبش فشاري، داراي جنبش راستالغز از گونة راستبر مهمي نيز است. اين جنبش، سبب پيچش و كشش پوزة رشتة شمالي كوه دنا شده و احتمال ميرود كوه هزاردره و چرو ادامة جابهجا شدگي كوه دنا به صورت راستبر باشد.از ويژگيهاي مهم زمينشناسي گسل دنا، بيرونزدگي شماري گنبد نمكي در درازاي آن است. در مسير اين گسل، در بخش باختري كوه دنا، سازندهاي زاگون و لالون (كامبرين) بر روي سنگهاي كرتاسه رانده شدهاند (ستودهنيا، 1975). در گسترة شمال كوه دنا، در دامنة باختري كوه درهبادامي و كوه كمانه سنگهاي كرتاسه بر روي دشت و يا سازند بختياري (پليوسن) رانده شدهاند (بربريان و قرشي، 1365 )
گسل ميناب : در ناحية ميناب دو واحد زمينساختي – رسوبي زاگرس و مكران در مجاورت يكديگر قرار ميگيرند. مرز جدايي اين دو واحد، منطبق بر گسلي است كه به نام رسوبات فليشي اوليگوسن – ميوسن پاكستان، « گسل زنــدان » ناميده شده است. ولي، امروزه از آن به عنــوان گسل ميناب ياد ميشود (شكل 9-4) . گسل ميناب، كه بخشي از خط اورال – عمان – ماداگاسكار (فورون، 1941) ميباشد، يك گسل امتداد لغز راستگرد است كه مرز بين صفحة قارهاي زاگرس و پوستة اقيانوسي عمان را تشكيل ميدهد كه اثر آن را در طول 300 كيلومتر ميتوان دنبال كرد.با توجه به دادههاي زمينشناسي، تفسير عكسهاي هوايي، دادههاي لرزهشناسي، باور بر آن است كه زون گسلي ميناب، امتداد لغز است و بلوك خاوري آن به سوي جنوب حركت كرده است.به عقيدة فالكن (1967)، حركت افقي راستگرد به احتمال در كرتاسة پسين – ترشيري پيشين صورت گرفته است. اما، وجود گنبدهاي نمكي در زاگرس و خليج فارس و نبود آنها در ناحية مكران، سبب شده تا بعضي از زمينشناسان، سن اين گسل را 500 ميليون سال بدانند.. لازم به يادآوري است كه در حال حاضر، حركت در طول اين گسل از نوع رورانده است و از اوايل كواترنري حركت امتداد لغز نداشته است. (قرشي، 1363). گسل اردَل : گسل اردَل با درازاي حدود 150 كيلومتر، شيب به سمت شمال خاوري و راستاي باختري – جنوب خاوري، به موازات راندگي زاگرس در گسترة اردَل – ناغان قرار دارد. سازوكار اين گسل فشاري بوده در مسير آن سازندهاي پالئوزوييك همراه با گروه كرتاسة بنگستان (از شمال خاوري) بر روي دشت و سنگهاي كرتاسه (در جنوب باختري) رانده شدهاند. در شمال باختري اردَل در درازاي گسل اردَل، چند گنبد نمكي بيرونزدگي دارد.كانون مهلرزهاي زمينلرزههاي سال 1666، 1880، 1922، 1985 و 1977 ميلادي در راستاي گسل اردَل قرار دارند ولي همبستگي اين زمينلرزهها با جنبش گسل اردَل روشن نيست. بررسي گسل اردَل در زمان رويداد زمينلرزههاي سال 1977 ميلادي ناغان هيچگونه جنبشي را در راستاي آن نشان نداده است (بربريان و نبوي، 1977).
گسل زردكوه : گسل زردكوه با سازوكار فشاري، راستاي شمال باختري – جنوب خاوري و شيب به سمت شمال خاوري، به موازات جنوبي گسل اردل قرار دارد. رودخانة بازفت در مسير گسل زردكوه و به موازات جنوب باختري آن جريان دارد.در مسير گسل زردكوه سنگهاي كامبرين و اردويسين از سمت شمال خاوري بر روي سازند بختياري (در جنوب باختري) رانده شدهاند (ستودهنيا، 1975). گسل زردكوه با درازاي دستكم 130 كيلومتر، بخشي از مرز ميان بلند زاگرس و زاگرس چينخورده را تشكيل ميدهد. گسل آغاجاري : اين گسل نوعي راندگي به درازاي نزديك به 150 كيلومتر است كه روند شمال باختري – جنوب خاوري دارد و در اثر عملكرد آن، تاقديس آغاجاري و تاقديس پازنان بر روي دشت آبرفتي آغاجاري رانده شدهاند. گسل مارون : گسل مارون در شمال باختر گسل آغاجاري و در كمربند زاگرس چينخورده قرار دارد. طول آن نزديك به 50 كيلومتر است و روند NW-SE دارد. سازوكار گسل مارون از نوع راندگي است كه در اثر عملكرد آن تاقديس مارون به روي دشت مجاور رانده شده است.
گسلهاي ايران مركزي • گسل دورونه (گسل كوير بزرگ): گسل دورونه (ولمن، 1966) يا گسل كوير بزرگ (اشتوكلين، 1973)، حدود 700 كيلومتر طول دارد كه از نايين، در يك راستاي شمال خاوري – جنوب باختري تا ناحية دورونه در جنوب باختري كاشمر ادامه دارد و از دورونه، با يك روند خاوري – باختري، با خميدگي به سمت جنوب، تا مرز افغانستان ادامه مييابد (شكل 9-5). به نظر ميرسد گسل دورونه ادامة گسل خاوري – باختري هرات افغانستان است. از آنجا كه جابهجايي دو گسل درونه و هرات در حدود 100 كيلومتر است، به نظر ميرسد حركت چپگرد گسل هريرود باعث جدايي و جابهجايي اين دو گسل شده است.در امتداد اين گسل، بلوكها به دو صورت چپگرد و راستگرد حركت كردهاند ولي بدون شك يكي از آخرين حركتهاي آن از نوع راستگرد است. برخي از زمينشناسان، گسل نايين –بافت را دنبالة گسل درونه دانستهو بر اين باورند كه اين گسل، در حقيقت يك گسل كاتانگايي با روند شمالي – جنوبي است كه بعدها در اثر حركت كوهزايي كالدوني تغيير جهت داده است كه اين نظر نياز به بازنگري دارد. پس از گسل زاگرس، گسل دورونه يكي از مهمترين و ممتدترين ساختارهاي خطي ايران است. نوروزي و مككنزي (1972) اين گسل را به عنوان مرز شمالي بلوك لوت دانستهاند.تأثير قابل ملاحظة اين گسل بر روي بادزنهاي آبرفتي كوهپايهاي و نيز بر روي رسوبات جوان كويري گوياي حركات جوان كواترنري آن است. ولمن از روي جابهجاييهاي موجود در رسوبات آبرفتي، حركت چپگردي به ميزان 200 متر را پيشنهاد ميكند. در حالي كه، چالنكو (1973) با مطالعة حدود 60 كيلومتر از طول اين گسل بين تربتحيدريه و كاشمر، به حركات قائم اين گسل اشاره دارد. به باور چالنكو، دو زمينلرزة 1904 كاشمر و 1923 تربتحيدريه مربوط به حركتهاي اين گسل است.
گسل بينالود: گسل بينالود با راستاي خمدار شمال باختري – جنوب خاوري و درازاي نزديك به 92 كيلومتر در پاي دامنة جنوب باختري رشتهكوه بينالود قرار دارد و از 15 كيلومتري خاورشهر نيشابور ميگذرد. اختلاف بلندي ناگهاني و شديد ميان دشت و كوههاي شمال نيشابور در راستاي گسل فعال بينالود است. سازوكار اين گسل، راندگي با شيب به سمت شمال خاوري است. • گسل ميامي (شاهرود) : گسل ميامي يكي از گسلهاي طولي و عمدة ايران مركزي است كه از خاور شاهرود تا مرز افغانستان ادامه دارد. نبوي (1355) اين گسل را ادامة خاوري گسل عطاري و يا گسل سمنان ميداند كه ممكن است بخش خاوري آن تا گسل هرات در افغانستان ادامه داشته باشد.در نواحي ميامي – عباسآباد (خاور شاهرود) اين گسل، مرز شمالي مجموعههاي افيوليتي موجود در منطقه را مشخص ميكند. بنابراين، اين گسل ميتواند مرز شمالي كافت سبزوار – شاهرود باشد (شكل 9-6). بر پاية گزارش اشتامفلي (1978)، گسل ميامي تا آخرين مراحل چينخوردگي آلپي در پليوسن حركت راستگرد داشته است.
گسل ترود و انجيلو : در شمال ترود يك دسته گسل اصلي بر ناحية ترود – چاه شيرين اثر گذاشتهاند. عمــدهترين اين گسلها گسل تـرود و ديگري گسل انجيلو است كه در شمال گسل ترود قرار دارد (شكل 9-7). روند اين گسلها، N- 60- 70 E است و شيبي نزديك به 80 درجه به سمت جنوب دارند. از آنجا كه اين گسلها در زمانهاي طولاني و بارها فعال بودهاند، تعيين دقيق نوع حركت آنها ممكن نيست. هرچند روند اين گسلها روند كالدوني است، ولي هوشمندزاده و همكاران (1357)، بر اين باورند كه اين گسلها، دست كم از كامبرين به بعد بر ناحيه اثر گذاشتهاند.با توجه به خراشهايي كه بر روي صفحات گسليديده ميشود، گسلهاي مذكور دو جهت حركت دارند. يكي افقي و چپگرد كه قسمت جنوبي گسل را به طرف شرق حركت داده و ديگري قائم كه قسمت جنوبي را به طرف پايين برده است. از آنجا كه اين گسلها در زمانهاي طولاني و بارها فعال بودهاند، تعيين دقيق نوع حركت آنها ممكن نيست. هرچند روند اين گسلها روند كالدوني است، ولي هوشمندزاده و همكاران (1357)، بر اين باورند كه اين گسلها، دست كم از كامبرين به بعد بر ناحيه اثر گذاشتهاند.با توجه به خراشهايي كه بر روي صفحات گسليديده ميشود، گسلهاي مذكور دو جهت حركت دارند. يكي افقي و چپگرد كه قسمت جنوبي گسل را به طرف شرق حركت داده و ديگري قائم كه قسمت جنوبي را به طرف پايين برده است،روشن است كه حركات قائم مديون فشارهاي عمود بر امتداد گسل و حركات چپگرد افقي مديون نيروهاي مماسي است. آخرين زمينلرزهاي كه در 12 فورية سال 1953 در ترود اتفاق افتاد، با حركت قائم گسل ترود همراه بوده است (آبداليان، 1953). بين دو گسلانجيلو و ترود، در اثر حركت افقي و چپگرد آنها، چينهاي شمال باختري – جنوب خاوري ايجاد شده كه با تداوم حركات، حالت مارپيچي به خود گرفتهاند (شكل 9-7) و در شمال گسل انجيلو، درست به همين علت، چينها به سمت شمال خاوري تمايل دارند (هوشمندزاده و همكاران، 1357).
گسل كلمرد : گسل كلمرد يكي از گسلهاي كهن و ژرف ايران مركزي است كه در پيامد رخداد كاتانگايي شكل گرفته و در باختر طبس فرونشست شيرگشت – طبس را در كنار فرابوم كلمرد قرار ميدهد (شكل 9-8). همانند ديگر گسلهاي پركامبرين ايران مركزي، روند اولية اين گسل، شمالي – جنوبي بوده است. اين گسل به سمت باختر خميده است به گونهاي كه بخش شمالي آن در ناحية شيرگشت، داراي امتداد شمال – شمال خاوري است و نيمة جنوبي آن به سوي جنوب خاوري تمايل دارد. روند شمال خاوري نيمة شمالي اين گسل سبب شده تا نبوي (1355) چرخش و خميدگي آن را به رخداد كالدوني نسبت دهد، ولي براي خميدگي قسمت جنوبي آن پاسخي نيافته است. در حالي كه، شواهد زمينشناسي، نشانگر خميدگي گسل كلمرد در طي حركات كوهزايي سيمرين پيشين است.در ناحية شيرگشت رسوبات پرمين و ترياس دو سوي اين گسل همانند نيستند. در خاور گسل، رسوبات پرمين – ترياس دگرشكل شده و كم ضخامتاست، در حالي كه در باختر گسل، رسوبات موردنظر ستبراي بيشتري دارد (روتنر و همكاران، 1968). در جنوب شيرگشت، در ناحية كلمرد، وضع به گونة ديگر است و به نظر ميرسد كه بلوك باختري گسل به سمت شمال حركت كرده و مقدار اين جابهجايي از 25 تا 40 كيلومتر برآورد ميشود.در ناحية كلمرد، شيب گسل حدود 75 تا 80 درجه به سمت باختر است و به نظر ميرسد بلوك باختري به طرف خاور برگشتگي دارد.در شماليترين قسمت، رسوبات آبرفتي كواترنري به وسيلة اين گسل بريده شدهاند كه نشانگر حركات بسيار جوان آن است. رخداد زمينلرزة 5 اكتبر 1933 (0/6 = Ms و 2/6 = mb) ميتواند در اثر عملكرد گسل كلمرد باشد زمينلرزههاي 30/6/1939 (7/4 = mb)، 22/7/1991 (4= mb) و 26/8/1994 (4/4 = mb) در راستاي اين گسل به وقوع پيوستهاند و به نظر ميرسد پسلرزة 28/9/1978 زمينلرزة طبس با بزرگي 3/4 ريشتر ناشي از حركت گسل كلمرد بوده است (قاسمي و همكاران، 1381).
گسل پشتبادام : از گسلهاي قديمي (پركامبرين) و ژرف و خميدة ايران مركزي است كه در ايجاد فرابوم و فروبومها و تفكيك رخسارههاي ناحية پشتبادام نقش داشتهاست. در بارة حركت افقي آن نميتوان دليلي ارائه كرد، ولي راستگرد بودن آن محتمل است.گسل قم – زفره : اين گسل روند شمال باختري – جنوب خاوري دارد. نقشههاي زمينشناسي موجود، گسل زفره را ادامة گسل تبريز نشان ميدهند كه از 2 كيلومتري باختر شهرستان نطنز گذشته و تا جنوب زفره ادامه مييابد ولي تصور ميشودكه تا باتلاق گاوخوني ادامه داشته باشد. اين گسل راستگرد قائم تا نزديك به قائم است كه به طرف خاور خوابيدگي دارد و در ناحية نطنز، سنگهاي كرتاسه را به ميزان دو كيلومتر جابهجا كرده است (نبوي، 1355). به باور گروهي از زمينشناسان، اين گسل و گسلهاي موازي آن (گسل كاشان، گسل غرب اردستان، گسل ساوه) در پيدايش سنگهاي آتشفشاني نوار اروميه – بزمان نقش مؤثري داشتهاند.گسل ايندس : اين گسل كه با راستاي خمدار شمال باختري – جنوب خاوري از 18 كيلومتري جنوب باختري شهر ساوه ميگذرد يك گسل تنها نيست، بلكه از چند گسل موازي يكديگر تشكيل شده است.گسل ايندس با درازاي بيش از 70 كيلومتر يكي از گسلهاي بنيادي گسترة ساوه است كه مرز ميان بلنديهاي جنوب باختري ساوه و دشت ساوه را ميسازد. كاركرد اين گسل سبب زايش دشت و فرونشست دشت ساوه شده است.گسل ايندس در بخشهايي از درازاي خود رسوبات آبرفتي كواترنر و پادگانههاي كهن و جوان را به روشني بريده و رويههاي تخت سه گوش جواني را ساخته است.احتمــال ميرود كه زميــنلرزههـاي 19 دسامبـــر 1980 5.6, Ms = 5.8) (mb = و 22 دسامبــر 1980 (mb = 5.5, Ms = 5.2) سلفچگان به سبب جنبش گسل ايندس باشند (بربريان، b 1976).
گسل دهشير (نايين – بافت) :اين گسل 350 كيلومتري (به احتمال 500 كيلومتري)، روند شمال شمال باختري – جنوب جنوب خاوري و شيب نزديك به قائم دارد كه از جنوب باختري شهرستان نايين شروع و تا نزديك سيرجان ادامه مييابد. از دهشير تا شهربابك، قسمتي از آميزههاي افيوليتي ايران مركزي در بخش باختري آن و در طول بيش از 200 كيلومتر رخنمون دارد كه ممكن است نشانگر مرز جنوب باختري ريزقارة ايران مركزي باشد.
گسل گلباف (گوك) :اين گسل با طولي حدود 100 كيلومتر و روند شمال، شمال باختري – جنوب جنوب خاوري از باختر بم تا باختر شهداد ادامه دارد و يكي از جنباترين ساختارهاي ناحيه است (شكل 9-9). در 23 سال گذشته دست كم 5 زمينلرزة متوسط تا بزرگ و ويرانگر (11/6/1981، 28/7/1981، 20/11/1898، 14/3/1998 و 18/11/1998) در گسترة گلباف رويداده است. رويداد زمينلرزة پنجم ديماه 1382 در جنوب سامانة گسلي گلباف ميتواند هشداري براي رويداد زمينلرزة آتي در بخش جنوبيتر اين سامانة گسلي باشد (قرشي و همكاران، 1382).
يكي از ويژگيهاي گسل نايبند، هدايت گدازههاي ماگمايي به سطح زمين است. در خاور طبس، اين گدازهها از نوع نيمه عميق داسيتي هستند كه به زمان پالئوژن نسبت داده شدهاند ولي در جنوب كفة طبس و ناحية راور، آتشفشانها به سن كواترنري، از نوع روانههاي بازالتي هستند (شكل 9-8 الف).نحوة
در چارچوب جهانی، فلات ایران در محل تلاقی صفحههای عربستان (عربستان – آفریقا)، هند (هند- استرالیا) و اوراسیا (اروپا- آسیا) واقع شده است ( شکل 23). تلاقی این صفحهها باعث شده است تا پوسته فلات ایران که در کل ضعیف تر از صفحه های یاد شده است، تغییر شکل پیدا کند و توسط چین خوردگیها، گسلشها و دگرشیبی ها و رشته کوههایی چون زاگرس در غرب، البرز و کپه داغ در شمال و شمال شرق و کوههای شرق ایران و مکران به ترتیب در شرق و جنوب شرق احاطه شود. کوهها و چین خوردگیهای پوسته فلات ایران هنوز به وضعیت پایدار خود نرسیده اند، بنابرانی با تداوم حرکت صفحهها شاهد فعالیتهای لرزه ای در اغلب نقاط ایران بخصوص نواحی کوهستانی هستیم. وقوع زمینلرزههایی چون زمینلرزه 1357 طبس یادآور این مطلب است که حتی منطقههای نزدیک به ایران مرکزی به علت نیروهای وارده در معرض خطر زمینلرزه می باشند (شکل 24). نقاط مختلف ایران، به دلیل شرایط متفاوت، رفتار لرزه ای مشابه را نشان نمی دهند. در منطقه زاگرس که در واقع منطقه برخورد صفحه عربستان با ایران است، نیروها فشاری است. وجود لایههای شکل پذیری تبخیری چون نمکهای هرمز در این منطقه باعث شده است تا زمینلرزهها اغلب دوره بازگشتی کوتاه را نشان دهند و در نتیجه به علت فاصله زمانی کوتاه بین رویداد زمینلرزهها، انرژی انباشته شده در حدی نیست که زمینلرزههای با بزرگی بالا را سبب شود. به این ترتیب زمینلرزههای زاگرس اغلب فراوان، با بزرگی متوسط وبیشتر بواسطه وجود سازندههای تبخیری کم و بدون شکستگی سطحی (گسله) می باشند. لرزه خیزی ایران
منطقههای البرز و کپه داغ که در جنوب صفحه اوراسیا واقع شده اند عموماً رفتار لرزه ای متفاوتی را در مقایسه با زاگرس نشان می دهند. زمینلرزهها در این منطقه فراوانی کمتری را نشان می دهند و نسبت به زاگرس انرژی بیشتری را رها می سازند. زمینلرزههای بزرگ آن قسمت را می توان اغلب به جابجایی گسلها نسبت داد. منطقه ایران مرکزی که بین زاگرس و کپه داغ واقع شده است. لرزه خیزی ناپیوسته ای را نشان می دهد و اغلب زمینلرزههای بزرگی را به همراه دارد. این زمینلرزهها معمولا دوره بازگشتی طولانی دارند و می توان آنها را به گسلههای بارزی نسبت داد. منطقه مکران که در جنوب شرقی ایران واقع شده است در واقع متاثر از فرو رفتن پوسته اقیانوسی به زیر صفحه ایران است. فعالیت لرزه ای این منطقه در مقایسه با زاگرس کمتر است و در قرن حاضر دو زمینلرزه با بزرگی بیش از 7 در آن واقع شده است.
به این ترتیب مشخص می شود که ایران در یک منطقه لرزه خیز واقع شده است و بخشهای مختلف آن رفتار لرزه ای متفاوتی را نشان می دهند. شکل (24): نمایش توزیع زمینلرزهها در ایران و تمرکز بیشتر آنها در منطقه زاگرس در مرز برخورد با صفحه عربستان و ایران.
ايالتهاي اصلي لرزه زمينساختي ايران (ميرزايي و همکاران، ١٩٩٨)
این نقشهها برای نشان دادن خطر زمینلرزه در ایران به گونه پربندی (خط میزان) همشتاب و پهنهبندی خطر لرزهای با به کارگیری روشهای احتمالاتی متداول تهیه شده است. تخمینهای احتمالاتی این نقشهها شامل بیشینه شتاب زمین برای دورههای بازگشت 75 و 475 ساله میباشد. برای رسم منحنیهای خطر لرزهای، نقشه به بازههای 25/0 درجه طولی و عرضی تقسیم گردیده است و مقادیر بیشینه شتاب زمین اعمال شده در هر نقطه شبکه محاسبه شده است. هدف از تهیه این نقشهها ارائه الگویی برای برآورد خطر لرزهای سازههای مهندسی است. افزون بر این نقشهها ممکن است برای هدفهای دیگری، مانند تهیه نقشه خطرپذیری لرزهای، تخمین بیمه زمینلرزهای و ارزیابی مقدماتی خطر زمینلرزه در ساختگاهها مورد استفاده قرار گیرند. بنابراین، اولین عدد پربندی میتواند در تخمین زمینلرزه مبنای طراحی به گونهای عام برای سازههای با متوسط عمر مفید 50 ساله به کار گرفته شود، در حالی که عدد داخل پرانتز بیشینه زمینلرزه محتمل را برای همان سازهها در هر منطقه نشان میدهد. از آنجا که فقط چشمههای لرزهای عمده و شناخته شده در تهیه این نقشهها به کار گرفته شده است. توصیه میشود که برای سازههای مهم، بررسیهای ویژهای که مستلزم وارسیهای تعیینی خطر و شناسایی چشمههای لرزهای محلی در نقشههای بزرگ مقیاس است انجام پذیرد. پارامترهای اصلی برای برآورد احتمالاتی خطر لرزهای که در تهیه این نقشهها به کار گرفته شده است به صورت زیر خلاصه میشود. دادههای مهلرزهای، تاریخی و دادههای دستگاهی منطقهبندی چشمه لرزهای اطلاعات لرزهخیزی هر چشمه که شامل روابط وقوع مکرر و بیشینه بزرگیها است. رابطههای تضعیف جنبش نیرومند زمین پیشگویی احتمالاتی وقوع مکرر که شامل وقوع همگن پواسونی لرزهای و مدل خطر لرزهای (چشمههای خطی و ناحیهای) است.
زمینلرزههای با تعداد کشته بیش از 1000 نفر