790 likes | 1.02k Views
بررسی فرقههاي نوظهور معنوي و عرفاني. احمدحسین شریفی. توزیع از فتیان www.Fetyan.net. تعريف اصطلاحات. عرفان حقيقي : شناخت شهودي خداي متعال، اسماء، صفات و افعال او؛ عرفان کاذب : هر نوع عرفاني که هدف آن چيزي غير از قرب الهي باشد و راه سلوکي آن نيز مورد تأييد دين نباشد؛
E N D
بررسی فرقههاي نوظهور معنوي و عرفاني احمدحسین شریفی توزیع از فتیان www.Fetyan.net
تعريف اصطلاحات • عرفان حقيقي: شناخت شهودي خداي متعال، اسماء، صفات و افعال او؛ • عرفان کاذب: هر نوع عرفاني که هدف آن چيزي غير از قرب الهي باشد و راه سلوکي آن نيز مورد تأييد دين نباشد؛ • معنويت: (spiratuality) اصطلاحي جديد است؛ معاني بسيار متفاوت و حتي متعارض دارد. از ديدگاه غربيان، معنويت هر چيزي است که «شادي، آرامش و اميد به زندگي» را به ارمغان بياورد.
اهميت بحث • معنويتگرايي گرايشي جهاني است؛ • نفوذ و گسترش مکاتب معنويتگراي جديد در کشور ما؛ • تهديدات اعتقادي، امنيتي، فرهنگي، اقتصادي، و سياسي اين معنويتها براي کشور ما؛ • يکي از راههاي مبارزه با اسلامگرايي، توليد و تکثير رقبا؛
تلاش غرب براي جهتدهياين گرايش جهاني: • توجه به سليقهها و ذائقههاي مختلف؛ • برنامهريزي براي سطوح مختلف مخاطبان؛ • استفاده از همة ظرفيتهاي تبليغي و روانشناختي؛
1. استفاده از بازيهاي رايانهاي و کارتنهاي کودکان: (توجه به نقش هنر و بازي در شکلدهي به نظام ارزشي و فکري جامعه: روايات، افلاطون، روانشناسان رفتارگرا، واتسون، ...) • 2. استفاده از فيلمهاي سينمايي: فيلمهاي معنوي هاليود؛ سينما ماوراء، • 3. بهرهگيري از ورزش، ورزشکاران، و ورزشگاهها: يوگا، فالون دافا (جوآن فالون)، کابالا (قبّالا)
4. استفاده از نمادها و مدها: شيطانپرستي، گروههاي مسيحي، • 5. استفاده از ادبيات مکتوب: به ويژه در عرصة رمان و داستانهاي عرفاني: کتابهاي کوئليو، رمان هريپاتر
تعداد و تنوع عرفانهاي نوظهور • آمار دقيقي از تعداد آنها وجود ندارد. • دائرة المعارف اديان جديد، چاپ انگلستان: 2500 دين جديد را که داراي پيروان شناخته شده هستند معرفي کرده است. برخي از آنان بسيار فعالاند و برخي بيشتر در فضاي مجازي و اينترنتي فعاليت دارند. • مَلکُلم هميلتون (جامعهشناس مشهور دين): بيش از پنجهزار آيين ديني جديد! • تعداد فرقههاي نو ظهور در ايران و ميزان موفقيت آنها: آمار دقيقي وجود ندارد. اما فعاليت آنها در حد بسيار وسيعي است.
مهمترين فرقههاي جديد معنوي فعّال در ايران
اديان سنتي: يهوديت، مسيحيت، زردشتيت، صابئين سايبابا اوشو (باگوان شري راجينش) اکنکار (سفر باستاني روح) (پال توئيچل؛ هارولد کلمپ) سرخپوستي (کارلوس کاستاندا) فالون دافا (لي هنگجي) دالايي لاما (دالايي= اقيانوس؛ لاما= پير) رامالله (پيمان فتاحي؛ با اسم معنوي م. م. رامالله) عرفان کيهاني يا عرفان حلقه (محمدعلي طاهري) پائلو کوئليو مديتيشن متعالي (تي. ام) (ماهاريشي ماهاش يوگي)
فرقههاي صوفي فعال در ايران • فرقههاي اهل سنت: • قادريه (حسيني (در حال حاضر شيخ يحيي حسيني: در شهر بانه، خانقاه مرکزي آنها قرار دارد) کسنزاني (بنيانگذار سيد محمد کسنزاني و رهبر فعلي سيد نهرو کسنزاني، نجاريه (شيخ عبدالقادر نجار، الان ماموستا شيخ محمد نجار؛ در شهر پاوه) • نقشبنديه (شمسيه (سيدعبدالله نقشبندي مجددي؛ مشهد، تايباد، ترتبت جام، سرخس، بجنورد، گنبدکاوس، آزاد شهر، بندرترکمن، ...) • شاذليه • فرقههاي شيعي: • نعمتاللهيه: (گناباديه (پرطرفدارترين فرقه در ايران؛ نورعلي تابنده)، مونس عليشاهيه (نورعليشاه: نوربخش)، صفي عليشاهيه، کوثرعليشاهيه) • ذهبيه (احمديه (دزفوليها: دکتر گنجويان)، مهدويه (محسني)) • خاکساريه ((1) جلالي غلامعليشاهي، (2) دوده معصومعليشاهي، (3) دوده نورائي، (4) دوده عجم) • اويسيه (نادرعلي عنقا در آمريکا) • کميليه
گزارشي از نظرسنجي نگرش دانشجويان به عرفان و معنويت
بررسي مشخصههاي معنويتها و عرفانهاي کاذب
واعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتي تعرفوا الذي ترکه و لن تأخذوا بميثاق الکتاب حتي تعرفوا الذي نقضه و لن تمسکوا به حتي تعرفوا الذي نبذه فالتمسوا ذلک من عنداهله فانهم عيش العلم و موت الجهل (نهج، خ147)
توجه: • عرفانهاي نوظهور همگي بر بستر مدرنيته و فرهنگ غرب رويدهاند؛ به همين دليل با مباني و اصول اين فرهنگ کاملاً سازگارند: • دينستيزي؛ • شکاکيت معرفتشناختي؛ • ناواقعگرايي معرفتي و ارزشي؛ • کثرتگرايي معرفتشناختي و ديني؛ • سکولاريسم و اينجهانگرايي؛ • ليبراليسم جنسي؛
1. ناديده گرفتن اعتقاد به خدا و يا انکار وجود او • خدا در عرفان اوشو • «مردم به نزد من ميآيند و ميگويند ما آرزوي جستجوي خداوند را داريم. من به آنها ميگويم در اين باره با من صحبت نکنيد. اين مقوله را به بحث نکشيد، هر گونه صحبتي دربارة جستجوي خدا بيفايده است. هيچ معنا و مفهومي در آنچه ميگويند نيست.»«کلمة خدا فقط يک بهانه است. ابزاري است براي ابراز احساسات ما به کل. در واقع کل هستي خداست. کل، الهي است و وقتي شما لبريز احساس الوهيت شويد، با کل هستي يکي خواهيد شد. راه حل مشکل شما رسيدن به آن وحدت است ... هر گاه انسان به نقطهاي برسد که خودش را کاملاً خارج از ذهن ببيند، آن وقت انسان خدا شده است.» «... خداي من حتي يک شخص نيست، بلکه يک حضور است. ... خداي من چيزي عيني، آنجا، نيست. خداي من همان ذهنيت است، اينجا.»
خدا در عرفان اکنکار • عرفان اِکَنکار هدف اصلي تمرينات معنوي خود را خداشناسي و مواجهه با نور و صوت خداوندميداند. اما خداي مورد نظر اکنکار با خداي اديان الهي متفاوت است. اينان بعضاً تأکيد ميکنند که خدايي که اديان الهي و حتي برخي از اديان هندي مبلغ آن هستند، اساساً وجود ندارد وساختة خود آنان است.
بعضاً با زيرکي بيشتري دربارة خداي اديان ديگر سخن ميگويند. به جاي انکار آن، ادعا ميکنند که اديان ديگر، غير از اکنکار، همگي محصول خداي طبقة پايين و طبقة فيزيکياند که آن را «کَلنيرانجان» يا «سلطان نيروهاي منفي» مينامند.
در جايي ديگر خدا را امري سليقهاي و شخصي ميدانند: «خدا آن است که هر روحي باور دارد که باشد.» خداي يک مست لايعقل هماني است که او باور دارد و خداي يک عالم بزرگ نيز هماني است که باور دارد. هر دوي آنها دربارة خدا درست ميانديشند! کسي که در جستجوي شادي است، چرا که خدا همان شادي است. اين دو هيچ تفاوتي با هم ندارند. حتي ممکن است آن مست به خدا نزديکتر باشد. آنچه که مهم است اين است که اولاً بايد به مطلوب خود، هر چه که ميخواهد باشد، علاقهمند باشند و ثانياً، تمام تمرکز خود را بر روي جستجوي خود بگذارند.
2. شادمانگي به عنوان هدف غايي • هدف اصلي بسياري از عرفانهاي نوظهور: «شادي و آرامش و اميد» • از مکاتب سنتي: لذتگرايان و کلبيان و اپيکوريان .... • دالايي لاما: «من بر اين باور هستم که هدف اصلي زندگي جستوجوي خوشبختي است. اين امري بديهي است. اينکه معتقد به دين باشيم يا نباشيم، و اينکه پيرو کدام مذهب هستيم، تفاوت زيادي نميکند؛ همة ما در زندگي خود به دنبال چيزي مطلوب ميگرديم. به همين دليل، به نظر من حرکت زندگي رو به سوي خوشبختي و شادمانگي است»
سايبابا:«مأموريت من اعطاي شوق و شادي به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم. مأموريت من پراکندن شادماني است از اين جهت هميشه آمادهام ميان شما بيايم نه يکبار دوبار يا سه بار هر زمان که شما مرا بخواهيد. اسمم ساتيا من راستي هستم اعمالم ساتيا جلال و شکوه من ساتيا تنها آرزوي من شادماني شماست. شادي شما شادي من است شادماني جدا از شما ندارم. قدرت من غيرقابل اندازهگيري است تولد من غير قابل توضيح و غير قابل درک و پيمايش است.»
فالون دافا:انگيزة اصلي تمرينکنندة فالون دافا فقط بايد تزکية ذهن و بدن باشد. اما هدف از تزکية ذهن و بدن چيست؟ لي هنگجي ميگويد، با تزکية ذهن و بدن است که فرد ميتواند رنج و سختي خود را از بين ببرد. و زندگي او توأم با آرامش و شادي باشد.
3. نفي عقلانيت و فلسفه و منطق • اوشو با الفاظ مختلف و به مناسبتهاي گوناگون عليه عقل و ذهن و منطق و فلسفه سخن ميگويد. و به جاي آن بر پيروي از استاد و سرسپردگي دربرابر او تأکيد ميکند. • «من صاحب هيچ نظام فلسفي نيستم. ... من حتي نميدانم که ديروز چه گفتهام. به اين موضوع اصلاً فکر نميکنم. من فقط پاسخگوي اين لحظهام. من پاسخگوي حرفهاي ديروز نيستم. برو از ديروزي بپرس. قطعاً پيدايش نخواهي کرد. فردا نيز مرا نخواهي يافت. نه ديروزي وجود دارد و نه فردايي تنها همين لحظه است که واقعيت دارد»
نقد و بررسي • اگر کسي مدعي باشد با اصول فلسفه و منطق و عقل ميتواند همة رازها و حقايق عالم را کشف نمايد، روشن است که ادعايي بلندپروازانه و دستنايافتني دارد. در عين حال، اگر کسي گمان کند که با بياعتنايي به عقل و منطق نيز ميتواند به حقايق دست يابد، او نيز در خيالي خام به سر ميبرد.
عرفان حقيقي، «عرفاني عقلاني» است. نه تنها با عقلانيت سازگار است که همراه آن است. عرفان بدون عقلانيت، عرفاني انساني نخواهد بود همانطور که عقلانيت منهاي عرفان، از انسان، موجودي تک ساحتي و خشک و خشن ميسازد. انسان کامل، از ديدگاه اسلام، انساني است که همة ابعاد وجودياش هماهنگ با هم، پيشرفت نمايند. هيچ بعدي را فداي بعد ديگر نکند.
تذکر: • عقلانيت مورد تأييد برخي معنويتهاي نوظهور عقلانيتي مادي و اينجهاني است. به همين دليل عقلانيتي منهاي دين و ناسازگار با دين و مدافع تساهل و تسامح است.
4. مخالفت با اديان الهي • اکنکار: مشکلي که ماهانتا دارد چيرهگي آموزشهاي غلطي است که روح سابقاً در مورد اينکه، روح القدس چيست، خدا چيست، و خدا چه چيزي نيست، گرفته است. تمام اين تصورات اشتباه بايد کنار گذاشته شوند ... روحانينما گفته است، شما بايد اين کار را انجام دهيد، اگر اين کار بخصوص را انجام ندهيد، اگر تقاضاي بخشش نکنيد و يا اگر در مراسم مذهبي شرکت نکنيد، روح جهنمي خواهد شد. ... حال بيشتر افراد به اين دليل در انجام سفر روح مشکل دارند که تمام اين مفاهيم غلط، محکم توسط ذهن نگه داشته شدهاند. (حکمت اک، ذيل عنوان راههاي پنهان ماهانتا، ص14.)
مدعياند با وجود ماهانتا، ديگر نيازي به تعاليم ساير اديان وجود ندارد. «ماهانتا در هر عصري با شکوه و جلال تازهاي ظاهر ميشود و در بين مردم امروز قدم ميزند. علم و حکمتي که او استطاعتش را دارد، بسيار پيشرفتهتر از دکترينهايي است که اديان پر طرفدار جمعآوري کردهاند، زيرا مأموريت او آموزش دادن تکنيکهاي سفر روح است.»حکمت اک، ص15. • مدعياند فرد ميتواند يهودي يا مسيحي يا مسلمان باشد و به تعاليم اکنکار عمل کند. در عين حال، تأکيد ميکنند که «اکنکار مستقيمترين مسير به سوي جهانهاي بهشتي سوگماد است.»!(همان، ص16)
توئيچل از زبان ربازارتارازميگويد: «هر ديني را که امروزه در قدرت است نام ببر و من به تو نشان خواهم داد که فقط و فقط زائيدة يک وجدان اجتماعي است؛ نه حقيقتي که از جانب سوگماد آمده باشد. همة آن قوانيني که به عنوان قوانين الهي شناخته شدهاند، چيزي نيست جز يک وجدان اجتماعي متحول شده» دربارة محتواي اديان نيز ميگويد اين اديان بزرگ هيچ محتوايي را بازگو نميکنند «مگر پيکري از احکام و مقررات که از جانب قشر روحانيت رسمي براي تحت کنترل نگاه داشتن پيروانشان تنظيم شده است تا بدان وسيله عنان سياسي و اقتصادي تودههاي مردم را به دست گيرند.» سرزمينهاي دور، ص20.
دينستيزي در آيين اوشو • «اگر ميل جنسي تو واقعاً ارضاء شود احتياجي به آن همه وعدههاي پوچ نداري، چون به خواستهات رسيدهاي. اگر ميل جنسي تو نکوهش، سرکوب و نابود شود، اگر تو را مجبور کردند از اين بابت احساس گناه کني، آن وقت موهوم پرستي ميتواند براي هميشه به حياتش ادامه دهد. با اين ترفند است که موهوم و موهوم پرستي انرژي خويش را از خودکشي تو به دست ميآورد!»وي دين را ساخته و پرداختة روحانيان ميداند و ميگويد روحانيان چون نانشان در ترويج دين نهفته است، دين را سر پا نگه داشتهاند و الا اديان به خودي خود هيچ جذابيتي ندارند! (آيندهطلائي، صص37-38.)
اوشو «گناه» را ساخته و پرداختة روحانيان به منظور تسلط بر تودهها ميداند و ميگويد: «گناه يكي از قديمي ترفندها براي سلطه بر مردم است. آنها در تو احساس گناه ايجاد ميكنند. آنها ايدههايي بس احمقانه به خوردت ميدهند كه قادر به محقق ساختن آنها نيستي. سپس گناه به وجود ميآيد و همين كه گناه به وجود آمد، تو به دام افتادهاي. گناه راز كاسبي همة به اصطلاح اديان تثبيت شده (بنيادگرا) است.» (الماسهاي اشو، ص258.)
مخالفت با احکام قضايي دين • «اکنون اين يک واقعيت علمي مبرهن و مسجّل است که تنبيه کردنِ هر کس به خاطر جنايتي که مرتکب شده، حماقت محض است. اين درست به اين ميماند که کسي را به خاطر مسلول بودن تنبيه کنند و يا چون سرطان دارد او را به زندان بيندازند.»اوشو در ادامه ميگويد در جامعة ايدهآل من، دادگاه وجود دارد اما حقوقدانها و وکيلان در آن دادگاهها جايي ندارند؛ ژنشناسان همه کارهاند. اوشو ميگويد کسي که دست به تجاوز جنسي ميزند، به هيچ وجه نميتوان او را واقعاً مسؤول چنان رفتاري دانست! او يا به دليل پيروي از کشيشها و ادياني که عزوبت را رواج ميدهند به چنين کاري مبتلا شده است و يا به دليل وجود هورمونهاي جنسي در بدنش به ناچار به چنين عملي کشيده شده است. اوشو در همين زمينه ميگويد: «مردي که از هورمونهاي جنسي بيشتري برخوردار است بايد زنان بيشتري داشته باشد. در مورد زن هم همينطور.» آينده طلايي، ص116-117.
5. شريعتستيزي و فقهگريزي • تقريباً همة عرفانهاي دروغين و معنويتهاي نوظهور (حتي اگر با اصل دين مشکلي نداشته باشند) با بعد فقهي آن به شدت مبارزه ميکنند. • پارهاي از صوفيان مسلمان و نفي شريعت • اكنكار و نفي شريعت • کوئليو و نفي شريعت • اوشو و نفي شريعت
نقد و بررسي • نکتة اول: همة عرفانهاي کاذب، اعم از آيينهاي سنتي و جديد، عليرغم انکار شريعت، خود داراي شريعت ويژة خويش هستند.آيين اوشو و اکنکار و کوئليو تعاليم فقهي و دستورالعملهاي رفتاري خاصي دارند. مراقبههاي اوشو همگي از اين سنخاند. و يا تمرينهاي معنوي اکنکار چيزي جز دستورالعملهاي رفتاري نيستند. اينها خود به يک معنا ايجاد محدوديت براي افراد است.
نکتة دوم: اگر عرفان راهي است براي رسيدن به خدا و تقرب به او، پس جز با عمل کردن به دستورات خداوند، وصول به چنين هدفي امکان ندارد. خداي متعال نيز فرموده است: • «قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببکم الله». • بنابراين راهي براي وصول به هدف جز پيروي از دستورات فقهي اسلامي، که از ناحية خداوند براي بشر ارسال شدهاند، وجود ندارد.
نکتة سوم:هيچ انساني به درجة معرفتي و شهودي پيامبر اکرم و امامان معصوم نرسيده است و نخواهد رسيد و اين حقيقتي است که مورد اتفاق همة صوفيان مسلمان است. اما آن انوار قدسيه لحظهاي از عمل به دستورات شرعي فروگذار نکردند.
نکتة چهارم:اصولاً وصول به بينهايت معنا و مفهوم ندارد. به تعبير مرحوم علامة محمدتقي جعفري، از شارحان بنام مثنوي معنوي: • هر قدمي که مطابق دستور الهي بر ميداريم و کوچکترين گردي را از آينة دل ميزداييم، به همان اندازه از حقيقت مطلق برخوردار ميشويم ... پايان اين سير و سلوک را مانند سير طبيعي و حرکت معمولي فرض کردن، از نهايت بيخبري است؛ زيرا تصور پايان و آغاز و وسط در بينهايت، آن اندازه بياساس است که فرو رفتن در تناقض ... لذا اين مطلب که جلالالدين ميگويد: «لو ظهرت الحقائق بطلت الشرائع» به بازيگري ذهني و رواني ما بيشتر مربوط است تا به واقعيابي ما. (تفسير و نقد و تحليل مثنوي، محمدتقي جعفري، ج11، صص118-119)
6. تک ساحتي ديدن انسان • اين ويژگي را نيز ميتوان در بسياري از عرفانهاي شرقي، اعم از عرفانهاي هندي، بوداييو در برخي از مکاتب اخلاقي و عرفاني يونان باستان از جمله مکتب کلبيون به وضوح مشاهده کرد. برخي از آيينهاي ايران باستان همچون آيين مانينيز کما بيش مدافع اين ايده بودند. در عرفان مسيحي نيز اين مسأله به قوت مطرح است. • داستان شکايت سه تن از زنان مدينه از همسرانشان در نزد پيامبر در اين باره مشهور است. • گفتگويزنمتبتلهباامامباقر
يکي ديگر از اموري که نگاه نادرست و بخشي به انسان را در مکاتب و آيينهاي دروغين عرفاني نشان ميدهد، مسألة انزوا و گوشهنشيني است.اينان غالباً اين کار را به هدف کسب توجه و تمرکز، لازم ميدانند. اصل در چنين عرفانهايي توجه و تمرکز و مديتيشن است. لذا هر چيزي که موجب تقويت اين حالت شود، «خوب» و با ارزش و هر چيزي که موجب ضعف در تمرکز و توجه گردد، «بد» و بيارزش تلقي ميگردد.
يکي ديگر از شواهد تک ساحت نگري به انسان در عرفانهاي کاذب، مسألة بيتوجهي آنها به مسائل سياسي و حکومتي و نفي سياست و پليد دانستن آن است. در عرفانهاي کاذب به يک معنا اصالت با فردگرايي و لذتگرايي فردي است. آنچه که براي آنان مهم است سعادت سالک و عارف است و لو به قيمت مشاهدة ظلم و ستم بر مردمان باشد.
نقد و بررسي • نکتة اول: تعارضي ميان بعد مادي و بعد روحي وجود انسان نيست. نميتوان به انگيزة تقويت و سعادت يکي، ديگري را ناديده گرفت. بهرهمندي مشروع از لذتهاي جسمي نه تنها تعارض و تضادي با معنويت و عرفان ندارد؛ بلکه شرط تکامل معنوي انسان و يکي از بهترين اسباب و وسايل وصول به سعادت واقعي است.
نکتة دوم: در نقد گوشهنشيني عارفان دروغين ميگوييم حق آن است که براي اصلاح درون نميتوان از اصلاح برون غافل بود. به همين دليل عارفان حقيقي افزون بر مبارزه با دشمن درون، با دشمنان بيروني نيز مبارزه ميکنند و اين مبارزه را براي حيات معنوي انسان لازم ميدانند. هر چند مبارزات دروني را دشوارتر و سختتر از مبارزات بيروني ميدانند.
نکتة سوم: راه اصلي وصول به هدف عرفان، «بندگي» خداوند است. بندگي به معناي عام. بندگي در همة ارکان و ساحتهاي وجودي انسان. هر يک از غرايز انساني، از جمله غريزة نوعدوستي و ديگرخواهي نيز بندگي خاص خود را دارند. عارف حقيقي کسي است که حق بندگي همة ابعاد وجودياش را ادا ميکند. نميتوان ادعاي محبت خدا و عشق الهي داشت اما نسبت به مخلوقات او بياعتنا بود و در سياست و مديريت و تدبير امور بندگان الهي هيچ دخالتي نکرد و خود را کنار کشيد.
نکتةچهارم: دربارة رابطة معنويت و سياست نظريات متعددي مطرح شده که ميتوان همة آنها را در دو طيف گستردة «نظرية جدايي معنويت از سياست» و «نظرية تعامل معنويت و سياست» جاي داد. نظرية جدايي معنويت و سياست دو دسته مدافع دارد: از طرفي برخي از معنويتگرايان دروغين و سرکردههاي عرفانهاي کاذب به پندار دفاع از معنويت ميخواهند آن را از سياست دور نگه دارند و از طرف ديگر برخي از سياستمداران و قدرتگرايان غير الهي به منظور بهرهبرداريهاي مادي و اجتماعي از تودهها و بازگذاشتن دست سياستمداران براي حفظ قدرت و سياست خود، ساحت سياست را جداي از ساحت عرفان و معنويت ميدانند. • حق آن است که اين نظريه، از طرفي ناشي از عدم درک درست عرفان و معنويت است و از طرف ديگر معلول برداشت نادرست از سياست است.
نکتة پنجم: نفس قدرت و سياست را نميتوان خوب يا بد دانست. اگر همراه با معنويت حقيقي و در راستاي تحقق معارف الهي و خدمت به خلق خدا باشد، جزء بهترين کارهاست. اما اگر موجب غرور و خودبزرگبيني و ستم بر زيردستان و تجاوز به حقوق و مقررات الهي باشد، بد است. بنابراين بايد ديد که هدف از سياستورزي و قدرتگرايي چيست.
نکتة ششم: بزرگترين طراحان معنويت و عرفان در بين بشريت، يعني پيامبران و اولياء دين، همگي براي استقرار نظام سياسي و حکومت ديني تلاش کرده و با طاغوتهاي زمان خويش درافتاده و لحظهاي در مبارزه با ظلم و ظالمان کوتاهي نکردهاند.
نکته هفتم: سرکردههاي عرفانهاي کاذب هر چند در ظاهر با سياست و سياستمداران مخالفاند و پيروان خود را به عدم دخالت در سياست و مسائل اجتماعي دعوت ميکنند، اما ترديدي نيست که هدف اصلي و پنهان آنان از چنين توصيهاي هدفي سياسي است. لذا از سوي قدرتمندان و سياستمداران غربي به شدت مورد تبليغ و حمايت قرار ميگيرند. چگونه ميتوان باور کرد پديدهاي که مخالف سياست باشد، از سوي سياستمداران و قدرتمندان تبليغ شده و از هر گونه حمايتي برخوردار گردد؟ بهترين مکانها و تفريحگاهها از سوي اربابان زر و زور و سياست در اختيار آنان قرار گيرد؟
7. کثرتگرايي سلوکي • به سوي كعبه راه بسيار است من ز دريا شوم تو از خشكي(قاآني) • راهها به تعداد انفاس خلايق است. هيچکدام ترجيحي بر ديگري ندارد. مهم نتيجه است، نه وسيله. • سماع و رقص عارفانه به همان اندازه درست است که عرفان اسلامي مبتني بر شريعت. • عرفانهاي هندي و شرقي و غربي و امثال آن، به همان اندازه ما را به نتيجه ميرسانند که عرفان مبتني بر وحي.
دالايي لاما ميگويد: «در اين جهان آدمهاي مختلفي هستند، و باورهاي مختلفي دارند. پنج ميليارد انسان روي کرة خاک زندگي ميکنند و من معتقدم ما به پنج ميليارد دين مختلف نياز داريم، چرا که در برداشتها و تفکرات انسانها تنوع بسيار گستردهاي وجود دارد. به اعتقاد من هر انساني بايد از يک مسير معنوي عبور کند که براي او و در نسبت با باورهايش، بهترين باشد. ... من فکر ميکنم که اگر ما تنها يک دين داشتيم، طولي نميکشيد که آن دين گرهي از کار فرو بستة بشر نميگشود. اگر يک رستوران داشتيم و آن رستوران تنها يک نوع غدا داشت- هر روز، يک نوع غذا- پس از مدتي، چند مشتري ميداشت؟ انسانها به وجود تنوع در غذاي خود نياز دارند؛ چرا که سلائق مختلفي دارند. کار اديان هم تغذية معنوي بشر است، و به گمان من همة ما متوجه هستيم که تنوع اديان به نفع ماست.»هنر شادمانگي، صص294-295.
نقد و بررسي (1) 2. رسيدن به منزل مقصود و برخورداري از قرب الهي و مقام فناي حقيقي، که اوج اهداف عارفان است، راه ويژة خود را ميطلبد؛ با هر راهي نميتوان به اين هدف رسيد. رسيدن به مقام فنا و قرب الهي را نميتوان با نافرماني او به دست آورد! چگونه ممکن است با ناديده گرفتن فرمانهاي محبوب و معشوق بتوان به بارگاه او راه يافت؟ يک عاشق حقيقي هرگز به خود اجازه نميدهد که لحظهاي از ياد معشوق غافل بماند؛ در همة حرکات و سکناتش همواره به دنبال رضايت معشوق است.