270 likes | 629 Views
مبانی عصب شناختی آلکسی تیمیا. عوامل زيستي، ژنتيك و عصب شناختي آلکسی تیمیا Alexithymia. علی زکی یی دانشجوی دکتری روانشناسی. آلکسی تیمیا (ناگویی هیجانی) سازه ای است برآمده از اندیشه های روان پویشی که معنای لغوی آن فقدان واژه برای احساسات است .
E N D
مبانی عصب شناختی آلکسی تیمیا عوامل زيستي، ژنتيك و عصب شناختي آلکسیتیمیا Alexithymia علی زکی یی دانشجوی دکتری روانشناسی
آلکسیتیمیا (ناگویی هیجانی) سازهای است برآمده از اندیشههای روانپویشی که معنای لغوی آنفقدان واژه برای احساسات است. • آلکسی تیمیا را ناتوانی توصیف هیجانها و عدم آگاهی از هیجانها و خلق خویش تعریف کرده اند. اشاره
بين آشفتگي در تنظيم عواطف با آسيبهاي روانعصب شناختي كلاسيك با آلکسیتیمیا فرايندهاي رواني متفاوتي وجود دارد.
ويژگيهاي برجسته آلکسی تیمیابه شرح زير بیان شده است: 1- اشكال در تشخيص احساسها و تمايز بين احساسات و حسهاي بدني ناشي از برانگيختگي هيجاني. 2- اشكال در توصيف احساسات براي ديگران. 3- قدرت تجسم محدود و فقر در خيالپردازي. 4- سبك شناختي بيروني و تفكر عيني (غيرتجسمي).
با توجه به تعريف مفهوم آلکسیتیمیا، محور موضوع در زمينة آلکسیتیمیا از فرضيههاي روانتحليلگري اوليه به سمت اين اعتقاد كه آلکسیتیمیا بيشتر يك نقص در فرآيند شناختي و تنظيم هيجان ها و عواطف است تغيير كرده است. • يك مدل شناختي- رشدي را كه تلفيقي از نظريه هاي رشد شناختي پياژه و رشد زبان و نمادسازي ورنر وكاپلان است را براي بررسي تجربه هيجاني در آلکسیتیمیا ارائه كردهاند.
وي معتقد است كه سه روش تفكر وجود دارد: غيركلامي پيش نمادين(الگوي برانگيختگي هيجاني و اطلاعات حسي)، غيركلامي نمادين(تصورات) و كلامي نمادين(بيان عواطف به صورت كلامي) در غياب پردازش نمادين اطلاعات غيركلامي، فعاليت فيزيولوژيك احتمالاً طولاني و مكرر ميشود. بوچي معتقد است كه در آلکسیتیمیا اين سه الگوي تفكر با هم رابطه دارند. • Sub symbolic nonverbal • Symbolik nonverbal • Symbolic Verbal نظريه كدگذاري چندگانه(بوچي):
بيشتر نظريه پردازان معتقدند كه ويژگي كليدي آلکسیتیمیا، نقص در تظاهرات نمادين هيجان و آگاهي از هيجان است.
نقص در جسم پينهاي: بلوكه شدن كاركرد جسم پينهاي افراد مبتلا دارای گفتار ملال انگیز، غیرپیچیده، فاقد رنگ و عاری از احساس هستند.
تایید نقص جسم پینه ای هم نوسانی امواج تتا و آلفا در این افراد کمتر است.
هم جسم پينهاي و هم پيوندگاه قدامي در جنبههاي شناختي و هيجاني آلکسیتیمیا دچار نقص است.
آلکسیتیمیا با فعاليت پائين آميگدال مرتبط است. آميگدال در ادراک نشانه های هیجانی و تولید پاسخهای هیجانی نقش دارد.
نواحی پس سری و مرکزی نیمکره راست در پردازش تظاهرات چهره ای هیجان نقش دارد. • نقش دقیق نا قرینگی های مغزی در پردازش هیجانی، مبهم باقی مانده است. دو مدل مختلف در پردازش هیجان ها مورد توجه ویژه قرار گرفته اند: • مدل اول اظهار می کند که نیمکره راست، نقش غالب را در پردازش هیجانی عهده دار است. ، • مدل دومی فرض می کند که نیمکره چپ در هیجانات مثبت و نیمکره راست در هیجانات منفی غالب است. اختلال نيمكره راست
آلکسیتیمیا ممكن است نتيجة نقص در عملكرد لوب پيشاني و كاركردهاي شناختي و هيجاني بالاتر به ويژه در كرتكس پيش پيشاني كه تقريباً سي درصد مقدار كل فضاي قشري را اشغال كرده است، باشد.
حمايتهايي از اين نظريه كه كرتكس سينگوليت قدامي نقش مهمي در ناگويي هيجاني دارد با استفاده از مطالعات پرتونگاري با نشر پوزيترون و تصوير برداري با رزونانس مغناطيسي انجام شده است.
سطح نوراپینفرین بالا سبب اضطراب می شود. • از غدد فوق کلیوی است که در خلق و سطح انرژی و توان مقابله با فشار روانی نقش پراهمیتی دارد. سطح بالای نوراپی نفرین
دو مشکل ممکن است وجود داشته باشد: الف) فقدان آگاهی از محاسبات و ارزیابی های حوزه فرستنده ب) فقدان کارکرد منطقه گیرنده مشکل در پردازش اطلاعات هیجانی
عدم تقارن نیمکره ها در باندهای فرکانس تتا و آلفا دیده شده است.
نقش نورون های آینه ای در نیمکره راست • دراواخرقرن بیستم(دهه نود میلادی) عصب شناسان ایتالیایی که با میمونها کار میکردند، سیستم نرونهای آیینهای را کشف کردند. • سیستم نرونهای آیینهای به ما امکان میدهد که صرفا با مشاهده رفتار دیگران،یاد بگیریم، مقاصد افراد را بفهمیم، پیامهای بدنی و اظهارات صورتی آنها را متوجه شویم و به طور خودکار و ناخودآگاه آنها را درک کنیم و با آنها همدلی نماییم. • سیستم نرونهای آیینهای یک مکانیزم پایهای عصبی برای سرایت احساسی در گروه ها ایجاد میکند که از طریق آن میتواند احساسات به سرعت و به طور ناخودآگاه در بین اعضای گروه گسترش یابد.
پایه وراثتی آلکسی تیمیا به ندرت مورد مطالعه قرار گرفته است. • برخی پژوهش ها سهم نسبی وراثت را نشان داده اند. • پژوهش باوم و والر بر روی 77 دوقلو انجام گرفت. نتایج نشان دادجنبه تفکر بیرونی بیشتر پایه ژنتیک دارد. نقش ژنتیک