530 likes | 846 Views
موضوع:نقش مسلم بن عقیل در قیام کربلا زیر نظر استاد محترم:جناب آقای دکتر مجتبوی تهیه کننده: حسین احمدی رشته تحصیلی: دینی و عربی بهار 88. مسلم بن عقیل. نماینده اعزامی سیدالشهدا از مکه به کوفه برای بر س ی اوضاع و بیعت گرفتن از مردم .
E N D
موضوع:نقش مسلم بن عقیل در قیام کربلازیر نظر استاد محترم:جناب آقای دکتر مجتبویتهیه کننده: حسین احمدیرشته تحصیلی: دینی و عربیبهار 88
مسلم بن عقیل • نماینده اعزامی سیدالشهدا از مکه به کوفه برای برسی اوضاع و بیعت گرفتن از مردم . • مسلم بن عقیل ، پسر عموی امام حسین ع و مورد وثوق وی بود . رشادت و جوانمردی او مشهور بود . در جنگ صفین ، در جناح راست لشکر علی ع بود . امام حسین ع در پاسخ به دعوت نامه های مکرر شیعیان و سران کوفه ، نامه ای خطاب به آنان نوشت و مسلم بن عقیل را بعنوان « برادر ،پسر عمو و فرد مورد اطمینان خود » • به آنان معرفی کرد . و مسلم بن عقیل در نیمه شعبان از مکه به کوفه رفت ، در کوفه به تلاش وسیعی برای دعوت مردم به بیعت با امام پرداخت .
آن زمان والی کوفه نعمان بن بشیر بود . حدود 18 هزار نفر با او بیعت با امام کردند . در ایام فعالیت و قیام حماسی مسلم ، والی کوفه عوض شد و ابن زیاد به ولایت کوفه و مقابله با حرکت مسلم منصوب گشت . • جایگاه مسلم در کوفه پنهان بود . ابن زیاد به کمک جاسوسان محل اختفای او را پیدا کرد و به دستگیری میزبانش که « هانی » بود پرداخت . مسلم بن عقیل مجبور شد قیام خویش را پیش از موعد علنی کند
قصر ابن زیاد به محاصره در آمد • ابن زیاد ، سران شهر را گرد آورد و آنان را با تهدید و تطمیع ، مطیع خویش ساخت . با ایجاد جوّ رعب و وحشت و دستگیریها ، بیم و هراس بر مردم سایه افکند و از دور مسلم پراکنده شدند . مسلم بن عقیل در کوفه ، تنها و غریب و بی پناه ماند . شب بخانه طوعه رفت . جایگاه او برای ابن زیاد معلوم شد . نیروهایی فرستاد ، مسلم از خانه بیرون آمد و در کوچه ها و میدان شهر ، یک تنه با سربازان ابن زیاد جنگید تا آنکه گرفتار شد.او را به قصر ابن زیاد برده،سر از بدنش جدا کردند و پیکرش را به زیر افکندند.1
سر مسلم را همراه سر هانی نزد یزید فرستادند . شهادت مسلم بن عقیل ، روز هشتم ذیحجه سال 60 ( روز عرفه ) بود . قبر مسلم در کوفه است . و در سال 1282 قمری گنبدش کاشی و ضریحش از نقره شد و اطراف ضریح ، مجلل و آینه کاری گشت . محدث قمی پس از ذکر اعمال مسجد جامع کوفه ، نماز و زیارتنامه ای برای حضرت مسلم نقل کرده است . با این شروع : « الحمدلله الملک الحقّ المبین ... »2
همه چيز درباره مسلم بن عقيل • وصال مسلم به ملکوت، او که در عرفه شهيد شد تا دعاى عرفه مولىالکونين را تفسير کند و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن را بيافريند. • در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى عليه السلام که ازسختترين دورههاى تاريخ اسلام نسبت به پيروان اهلبيت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقيل» با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و ازخواص اصحاب امام حسن محسوب مىشد. پس از شهادت امام مجتبى عليه السلام که امامتبه حسين بن على عليهماالسلام رسيد تا مرگ معاويه که يک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقيل» را در کنار امام حسين عليه السلام مىبينيم
به ياد روح بزرگ انسانهاى خودساخته و پاکي که ايثارشان در راهخدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. عظمت انسانى چهرههاى پرفروغ تاريخ خونبار ماچون «مسلم بن عقيل» و «هاني بن عروه»، اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدفهايىوالاتر از دنيا اعتقاد دارند و ارزشهاى متعالى را مىجويند. انسانهاى نمونه ازنظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند. • «مسلم بن عقيل» يکى از اين چهرههاست. شنيدن نام اين انسانوالا و سرباز فداکار راه حق، ياد آور همه خوبيها، رشادتها و جوانمرديهاست؛ وخواندن زندگينامه اين سردار رشيد اسلام، درسآموز و الهامبخش و سازنده است. حماسهمسلمبن عقيل در کوفه، پيش درآمدى بر نهضت عظيم عاشورا بود؛
و خود مسلم، پيشاهنگنهضت سيدالشهدا عليه السلام و سفير انقلاب کربلا و پيشمرگ حماسه تاريخساز وجاويدان عاشورا بود. • درباره «مسلم بن عقيل» ، چه مىتوان گفت، جز بيان صداقت ورشادت و ايمانش؟ و چه مىتوان نوشت، جز فداکارى و حماسه و آزادگىاش، و چهمىتوان شنيد جز عمل به وظيفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و «
مسلم بن عقيل کيست • در ميان جوانان برومند «بنىهاشم»، «مسلم بن عقيل»، فرزند عقيليکى از چهرههاى تابناک و شخصيتهاى بارز، به شمار مىرفت. «عقيل» برادر حضرت علىعليه السلام و دومين فرزند ابوطالب بود. • معاويه، پس از بيست سال سلطنت استبدادى مُرد. يزيد، پس ازمعاويه بر سر کار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مىخواستاباعبدالله الحسين عليه السلام را هم به بيعت وادار کند، که سيدالشهدا نپذيرفتو به طور مخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد وبه حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن،
از فرصت مناسب ايام حج در جهتآگاهانيدن مردم، بهرهبردارى کند. • «مسلم بن عقيل»، برادرزاده اميرالمؤمنين و پسر عموى حسين بنعلى بود. دودمانى که مسلم در آن رشد يافت، دودمان علم و فضيلت و شرف بود و خاندانىکه شخصيت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقيل» در آن شکل گرفت، بهترين زمينه را براىتربيت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد. از آغاز کودکى، در ميان جوانانبنىهاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بزرگ شد و کمالاتاخلاقى و بنيان ولايت و درسهاى حماسه و ايثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقيل» کسانى، چون «ابوطالب» و «فاطمه بنت اسد»
خويش، شجاعت و ايمان و دلاورى را به ارث مىگذاشتند و «مسلم بن عقيل»، شاخهاىپربار از اين اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلتهاى برجسته را از نياکانخود به ارث برده بود. • به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بين سالهاى 36 تا 40هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله درجنگ صفين، وقتى که اميرالمؤمنين عليهالسلام لشگر خود را صف آرايى مىکرد، امام حسنو امام حسين عليهماالسلام و عبدالله بن جعفر و «مسلم بن عقيل» را بر جناح راستسپاه، مامور کرد
بودند که در فرزندان. • شناسنامه «مسلم بن عقيل» را، پيش از آن که از نياکان و سرزمين وقبيله جستجو کنيم، بايد در فکر، عمل و زندگانىاش بيابيم؛ اين بهترين معرف «مسلم بنعقيل» است. «مسلم بن عقيل»، در دوران خلافت على عليه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دوفرزندش، حسنين عليهماالسلام تجسم پيدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را براين آستان فدا کرد.
يزيد براى حفظ سلطه و حاکميت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنىهمچون «عبيدالله بن زياد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زياد» با حفظسمت، والى کوفه نيز شد. ماموريت ابن زياد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بنعقيل» را دستگير کند و سپس او را محبوس يا تبعيد کند، يا به قتل برساند. • در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى عليه السلام که ازسختترين دورههاى تاريخ اسلام نسبت به پيروان اهلبيت و طرفداران حق بود، «مسلمبن عقيل» با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحابامام حسن محسوب مىشد. پس از شهادت امام مجتبى عليه السلام که امامت به حسين بنعلى عليهماالسلام رسيد تا مرگ معاويه که يک دوره ده ساله بود؛ باز
«مسلم بن عقيل» را در کنار امام حسين عليه السلام مىبينيم. در اين دوره بيست ساله، يعنى از شهادتعلى عليه السلام تا حادثه کربلا بسيارى از کسان، يا مرعوب تهديدها شدند يا مجذوب زرو سيم و فريفته دنيا و صحنه حق را رها کردند و يا به معاويه پيوستند و يا انزواىبىدردسر را برگزيدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ايمان و دلى سوخته در راه حقداشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرايط دشوار مىدانستند، امامانحق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهادفى سبيل الله پرداختند. ارزش و فضيلت پيروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارترمىشود که به شرايط دشوار ديندارى و حقپرستى در روزگار سلطه امويان آگاه باشيم
حضرت على عليه السلام از پيامبر اسلام حديثى را در مدح «عقيل» نقل مىکند که آن حضرت فرمودند: • «من او را (عقيل) به دو جهت دوست دارم: يکى، به خاطر خودش، ويکى هم به خاطر اين که پدرش ابوطالب او را دوست مىداشت.» و در آخر، خطاب به علىعليه السلام فرمود: • «فرزند او «مسلم بن عقيل» کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشممؤمنان بر او اشک مىريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مىفرستند.» • معاويه، پس از بيست سال سلطنت استبدادى مُرد. يزيد، پس ازمعاويه بر سر کار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مىخواست اباعبداللهالحسين عليه السلام را هم به بيعت وادار کند، که سيدالشهدا نپذيرفت و به طورمخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا درمکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهرهبردارى کند.
سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسين عليه السلام در مکهو برخورد با مردم و تشکيل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگيزه و اهداف امام، ازامتناع از بيعت با يزيد، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسينعليه السلام خوشحال و اميدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را بهياد داشتند و در اين شهر، شخصيتهاى برجسته و چهرههاى درخشانى از مسلمانان متعهدو ياران اهلبيت بودند. از اين رو نامهها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهرههاىمعروف شيعه در کوفه و بصره به امام حسين عليه السلام نوشتند، که تعداد اين نامههابه هزاران مىرسيد.
کوفيان، گروهى را هم به نمايندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى» به نزد آن حضرت فرستادند و نامههايى همراه آنان ارسال کردند. • در ميان نامهها و امضاها، نام شخصيتهاى بزرگى از کوفه همچون «شبث بن ربعى» و «سليمان بن صرد» و «مسيب بن نجبه» و ... به چشم مىخورد که ازآن حضرت مىخواستند مردم را به بيعت با خود دعوت کند و به کوفه بيايد و يزيد را ازخلافت خلع کند. • امام، تصميم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاى مکرر مردم کوفه، عکسالعمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزيابى دقيق اوضاع کوفه و ميزان علاقه واستقبال
مردم و تهيه مقدمات لازم و شناسايى و سازماندهى و تشکل نيروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و اين ماموريت را انجام دهد و گزارشى دقيق ازوضعيت شهر و مردم، به او بدهد. • حسين بن على عليهماالسلام در يکى از منازل ميان راه، خبر شهادتاين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت «مسلم بن عقيل»، «هانى» بن عروه وعبدالله يقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندين بار، براى «مسلم بن عقيل» و «هانى» از خداوندرحمت طلبيد و گفت: «خدايا براى ما و پيروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را درقرارگاه رحمت خويش جمع گردان، که تو بر هر چيز، توانايى
حضرت حسين بن على عليهماالسلام مناسبترين فرد براى اين ماموريتمحرمانه را «مسلم بن عقيل» ديد، که هم آگاهى سياسى و درايت کافى داشت، و هم تقوا وديانت، و هم خويشاوند نزديک امام بود. به نمايندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمويم «مسلم بن عقيل» را با شما به کوفه مىفرستم، اگر مردم با اوبيعت کردند؛ من نيز خواهم آمد. • اين که امام از «مسلم بن عقيل» به عنوان «برادرم» و «فرد مورداعتمادم» نام مىبرد، ميزان اعتبار و لياقت و کفايت مسلم بن عقيل را مىرساند. آنگاه «مسلم بن عقيل» را طلبيد و به او فرمود: به کوفه مىروى، اگر ديدى که دل وزبان مردم يکى است و آنچنان که در اين نامهها نوشتهاند متحدند و مىتوان به وسيلهآنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنويس و «مسلم بن عقيل» را وصيت و سفارش کرد، به اين که
پرهيزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعاليتهاىخود را پوشيده دار؛ اگر مردم، يکدل و يک جان بودند و در ميانشان اختلافى نبود، مراخبر کن. • اعزام «مسلم بن عقيل» و فرستادن اين پيام به کوفه، پاسخى به همهنامهها و دعوتها و طومارها بود. محتواى پيام امام، در اين چند محور، خلاصهمىشود: • 1 - تاييد کامل از «مسلم بن عقيل» به عنوان برادر، پسر عمو ونمايندهاى مورد اطمينان. • 2 - محدوده مسؤوليت «مسلم بن عقيل» در کوفه نسبت به ارزيابىوحدت کلمه و صداقت مردم. • 3 - پاسخى به دعوتهاى مکرر، به عنوان اتمام حجت. • 4 - درخواست از مردم براى حمايت و اطاعت از «مسلم بن عقيل
مسلم بن عقيل» با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکتکرد. و اينک، «مسلم بن عقيل»، با شهرى رو به روست، حادثه خيز و پر ماجرا و باگرايشهاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبلاز طوفان را مىگذراند. • شيعيان، دسته دسته به خانه مختار مىآمدند و با «مسلم بن عقيل» ديدار و بيعت مىکردند و «مسلم بن عقيل» هم نامه امام حسين عليه السلام را خطاب بهمؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مىخواند. • روز به روز بر تعداد هواداران امام حسين عليه السلام که بانمايندهاش «مسلم بن عقيل»، بيعت مىکردند افزوده مىشد تا اين که پس از چند روز، به هزاران نفر مىرسيد
با وجود اين همه بيعتگران جان بر کف و انقلابيهاى آماده براىهرگونه فداکارى در راه حمايت حسين عليه السلام و بر انداختن حکومت يزيد، «مسلم بنعقيل»، طى نامهاى اوضاع را به امام گزارش داد و با بيان شرايط و زمينه مساعد براىنهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد. • کنون «مسلم بن عقيل»، نگينى در ميان حلقه انبوه ياران است حضورشمايه دلگرمى اميدواران است شکوه و هيبتى دارد، ميان کوفيان جايى و محبوبيتى دارد، وهر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکههاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوزحقيقتهاست، ز «رفتن»ها و «ماندن»هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پاييد، تمامشعلهها ناگه فرو خوابيد ... • يزيد براى حفظ سلطه و حاکميت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنىهمچون «عبيدالله بن زياد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زياد» با حفظسمت، والى کوفه نيز شد. ماموريت ابن زياد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بنعقيل» را دستگير کند و سپس او را محبوس يا تبعيد کند، يا به قتل برساند
مردمى که با «مسلم بن عقيل» بيعت کرده و در انتظار آمدن حسين بنعلى عليهماالسلام به کوفه بودند، با ورود ابن زياد به کوفه، وضعى ديگر پيدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زياد از دارالاماره بيرونآمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... اميرالمؤمنين يزيد، مرا فرمانرواى شهرو اين مرز و بوم و حاکم بر شما و بيت المال قرار داده است و به من دستور داده کهبا ستمديدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نيکى کنم و بامتهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشير و تازيانه رفتار کنم. پس هر کس بايدبر خويش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل روشن مىشود
به آن مرد هاشمى «مسلم بنعقيل» هم برسانيد که از خشم و غضب من بترسد.» • از اين پس، مجراى بسيارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زياد، رؤساى قبايل و محلهها را طلبيد و برايشان صحبتهاى تهديدآميز کرد و ازآنان خواست که نام مخالفان يزيد را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان بههدر خواهد رفت. • حزب اموى، که مىرفت بساطش نابود و برچيده گردد، ديگر بار جانگرفت و آن تهديدها و تطميعها و فريبکاريها و تبليغهاى دامنهدار، تاثير خود رابخشيد و والى جديد، توانست با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگيرى وخبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگيريها و خشونتها وبرخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت
مسلم بن عقيل»، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى کهياد شد، پيش آمد. از آن جا که ابن زياد، براى سرکوبى انقلابيها به دنبال رهبر ايننهضت؛ يعنى «مسلم بن عقيل» مىگشت، «مسلم بن عقيل» مىبايست جاى امنتر ومطمئنترى انتخاب کند. اين بود که مقر و مخفيگاه خود را تغيير داد و به خانه «هانى» رفت. • «هانى بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهرههاى معروف و پر نفوذشيعه در اين شهر بود که هواداران و نيروهاى مسلح و سوارهاى که تعدادشان به هزاراننفر ميرسيد در اختيار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضورپيامبر را هم درک کرده بود و در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام هم در جنگهاى جمل وصفين و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفايى شايسته در حقاهلبيت پيامبر برخوردار بود
اينک، بار ديگر موقعيتى پيش آمده بود که «هانى»، صداقت و ايمان وتعهد خويش را نسبت به حق نشان دهد و در اين شرايط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذيراى «مسلم بن عقيل» گردد که در راس نيروهاى شيعى است و تحت تعقيب از سوى حاکم کوفه. • نهضت «مسلم بن عقيل» و هوادارانش، صورت مخفيترى گرفت و ارتباطها پنهانتر انجام مىشد. با تغيير شرايط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابيهاىشيعه تبديل شده بود که با کمترين غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پيش بيايد. سياست کلى «ابن زياد» نابودى «مسلم بن عقيل» و شکست اين نهضت بود و براى اين کار، دو نقشهکلى را در دست اجرا داشت: • 1 - جستجو و تعقيب «مسلم بن عقيل» و طرفدارانش.
2 - خريدن سران شهر و چهرههاى با نفوذ. • براى پي بردن به مخفيگاه «مسلم بن عقيل» و اطلاع از قرارها وبرنامهها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقيل • http://www.aligold.com/036-moslemeb%20aghil.htm
غربت مظلومانه سفير كربلا مسلم بن عقيل • گويي ورق برگشت و زمانه به تلخي گرائيد. كوفهاي كه براي مسلم وطن شده بود اينك غربتسرا گشته است هيچ كسي او را نميشناسد. نه اينكه نميشناسد كه همه خود را به نشناختن زدهاند. آه از غریبي در وطن!مسلم در پي يافتن خانهاي است كه شب را در آن به روز آورد و در پناه آن مصون بماند. در كوچهها غريبانه ميگردد بيآنكه بداند به كجا ميرود
سر از محله «بني بجيله» در آورد. همه درها بسته بود و هر كسي سوداي سلامتو آسايش خويش را در سر داشت. زني به نام «طوعه» جلوي خانهاش ايستاده استو نگران و منتظر پسرش است. طوعه شيعه و هوادار مسلم بود. اما چه سود كهاين غريب و آواره كوچهها را نميشناخت. مسلم جلو رفت و سلام داد وجرعهاي آب طلبيد. زن آب آورد. مسلم نوشيد و ظرف به طوعه بازپس داد. زنديد او هنوز ايستاده است.پس پرسيد: اي مرد مگر آب نخوردي؟ مسلم گفت: آري! زن گفت: پس به خانه و نزد خانوادهات برو! مسلم سكوتي كرد و گفت: من دراين شهر كاشانهاي ندارم! مگر تو كيستي؟ من مسلم بن عقيلم. پيرزن مسلم رابا كمال احترام به خانه دعوت كرد و از او پذيرايي نمود.مسلم آن شب را غذانخورد. شب را به عبادت و نجواي عاشقانه با خداي خويش سپري كرد. سحرگاهان اندكي خواب چشمانش را ربود
نماینده امام (مسلم بن عقیل • ع) از مدینه وارد مکه شد. افرادی از کوفه خدمت امام رسیدند. آنهانامه هایی از مردم کوفه آورده بودند و امام حسین (ع) را دعوت کردندکه اگر به کوفه بیایید ما از شما حمایت می کنیم.گفته اند؛ نامه هابه بیش از 12000 نامه رسید. امام حسین (ع) به پسرعموی خود حضرت مسلم (ع) فرمود: «تو به عنوان نماینده من به کوفه برو و اوضاع را برای منگزارش کن،» مسلم مردی با ایمان و خوش عقیده بود. سالی که عقیل مسلمانشد، خداوند این پسر را به او داد به این علت نامش را مسلم گذاشت. حضرتمسلم با استقبال خوب مردم کوفه وارد این شهر شد و مرکز کار خود رامسجد کوفه قرار داد. مردم دسته دسته نزد او می آمدند و با او بیعتمی کردند. شور و شوق عجیبی در کوفه به راه افتاده بود
زمانی که امام حسین (. گروهی پول جمعمی کردند؛ گروهی اسلحه می آوردند و برای مبارزه با یزید برنامه ریزیمی کردند. گفته اند. بیش ار 18000 نفر با او بیعت کردند. خبر انقلابمردم کوفه به یزید رسید. یزید هم استاندار بصره را به کوفه فرستادتا این حرکت را سرکوب کند.ابن زیاد وارد کوفه شد و با تهدید و وعدههای توخالی، مردم را خاموش کرد او برای اطلاع از برنامه شیعیان جاسوسانیرا بین مردم فرستاد. کم کم تبلیغات ابن زیاد بر مردم کوفه، اثر کرد. گروهی
ترسیدند، گروهی طمع کردند، گروهی سکوت کردند و مسلم را تنهاگذاشتند. کار به جایی رسید که به مردم کوفه لقب بی وفایی دادند. روزهشتم ماه ذی الحجه، وقتی مسلم به مسجد آمد؛ مسجد را بسیار خلوت دیدو نماز را که تمام کرد؛ کسی پشت سر او نبود! مسجد بیرون آمد. کوچهها را نمی شناخت به کوچه بن بستی رسید. در خانه ای را زد. بانویی باایمان، در را باز کرد. وقتی فهمید مسلم بن عقیل به خانه او پناه برده، در حالی که مردان ترسو به خانه های خود رفته بودند، به
اما نیمه شب همسرش به خانه آمد ومتوجه حضور مسلم در خانه خود شد وبه ابن زیاد خبر داد سربازان ابن زیاد به آن خانه حمله کردند و پساز جنگی سخت، مسلم (ع) دستگیر شد. حضرت مسلم (ع)- سردار با افتخاراسلام- را به قصر کوفه آوردند. صورت مبارکش مجروح و دندان هایش شکستهشده بود. چندبار خواسته آب بنوشد دید آب، خون آلود است. فرمود :«گویاتقدیر این است که به زبان تشنه به شهادت برسم.» حضرت مسلم (ع) گفت: «چند وصیت دارم.اول این که به این مردم مقداری بدهکار هستم؛ اموالمرا بفروشید و بدهکاری هایم را بپردازید دوم اینکه قاصدی برود و بهامام حسین (ع) خبر دهد به کوفه نیاید. مردم کوفه وفا ندارند. حضرتمسلم (ع) را به بالای بام قصر بردند. ذکر خدا را بر لب داشت.
اول، خواب حضرت علی (ع) را دیده بود که به استقبالش می آید و لبخندرضایت بر لب دارد. او شهادت را خوشبختی می دانست، اما دلش برای غریبیرهبرش- امام حسین (ع)- می سوخت. با سلامی به سالار شهیدان آماده شهادتشد و ... • http://www.yahossein.ir/pages/moharam/chehel/402.htm
مسلم بن عقيل • در ميان جوانان برومند «بنى هاشم» مسلم، فرزند عقيل يكى از چهره هاى تابناك و شخصيتهاى بارز، به شمار مىرفت. «عقيل» برادر حضرت على(ع) و دومين فرزند ابوطالب بود. در ترسيم زير رابطه نسبى مسلم، آشكارتر است: • ابوطالب: - طالب - عقيل - مسلم - جعفر - على - حسين بن على • مسلم بن عقيل، برادرزاده اميرالمؤمنين و پسر عموى حسين بن على بود.
دودمانى كه مسلم در آن رشد يافت، دودمان علم و فضيلت و شرف بود و خاندانى كه شخصيت انسانى و اسلامى مسلم در آن شكل گرفت، بهترين زمينه را براى تربيت و تكامل معنوى و حماسى مسلم فراهم كرد. از آغاز كودكى، در ميان جوانان بنىهاشم بخصوص در كنار امام حسن و امام حسين - عليهما السلام بزرگ شد و كمالات اخلاقى و بنيان ولايت و درسهاى حماسه و ايثار و شجاعت را بخوبى فرا گرفت. اجداد مسلم كسانى، چون «ابوطالب» و «فاطمه بنت اسد» بودند كه در فرزندان خويش، شجاعت و ايمان و دلاورى را به ارث مىگذاشتند و مسلم، شاخهاى پربار از اين اصل و تبار بود; وبنا به اصل وراثت، خصلتهاى برجسته را از نياكان خود به ارث برده بود.
يزيد، پس از معاويه بر سر كار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مىخواست اباعبدالله الحسين(ع) را هم به بيعت وادار كند، كه سيدالشهدا، نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مكه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره بردارى كند.
سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسين(ع) در مكه و برخورد با مردم و تشكيل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگيزه و اهداف امام، از امتناع از بيعت با يزيد، آشنا كرد; بخصوص مردم كوفه از اقدام انقلابى امام حسين(ع) خوشحال و اميدوار شدند. مردم كوفه، خاطره حكومت چهارساله علوى را به ياد داشتند و در اين شهر، شخصيتهاى برجسته و چهره هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و ياران اهل بيت بودند. از اين رو نامه ها و طومارهاى مفصلى با
امضاى چهره هاى معروف شيعه در كوفه و بصره به امام حسين(ع) نوشتند، كه تعداد اين نامه ها به هزاران مىرسيد. كوفيان، گروهى را هم به نمايندگى از طرف خود به سركردگى «ابوعبدالله جدلى» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه هايى همراه آنان ارسال كردند. • در ميان نامه ها و امضاها، نام شخصيتهاى بزرگى از كوفه همچون «شبث بن ربعى» و «سليمان بن صرد» و «مسيب بن نجبه» و... به چشم مىخورد كه از آن
حضرت مىخواستند مردم را به بيعت با خود دعوت كند و به كوفه بيايد و يزيد را از خلافت خلع كند. • امام، تصميم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاى مكرر مردم كوفه، عكس العمل نشان داده و اقدامى كند. براى ارزيابى دقيق اوضاع كوفه و ميزان علاقه و استقبال مردم و تهيه مقدمات لازم و شناسايى و سازماندهى و تشكل نيروهاى انقلابى، ضرورى بود كه كسى قبلا به كوفه رفته و اين ماموريت را انجام دهد و گزارشى دقيق از وضعيت شهر و مردم، به او بدهد. • حضرت حسين بن على(ع) مناسبترين فرد براى اين ماموريت محرمانه را «مسلم بن عقيل» ديد، كه هم آگاهى سياسى و درايت كافى داشت، و هم تقوا و ديانت، و هم خويشاوند نزديك امام بود.
به نمايندگانى كه از كوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمويم (مسلم) را با شما به كوفه مىفرستم، اگر مردم با او بيعت كردند; من نيز خواهم آمد. • اين كه امام از مسلم به عنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام مىبرد، ميزان اعتبار و لياقت و كفايت مسلم بن عقيل را مىرساند. آن گاه مسلم را طلبيد و به او فرمود: به كوفه مىروى، اگر ديدى كه دل و زبان مردم يكى است و آنچنان كه در اين نامه ها نوشته اند متحدند و مىتوان به وسيله آنان اقدامى كرد، نظر خودت را بر من بنويس و مسلم را وصيت و سفارش كرد، به اين كه: • پرهيزكار و با تقوا باش; نرمش و مهربانى به كار ببر; فعاليتهاى خود را پوشيده دار; اگر مردم، يكدل و يك جان بودند و در ميانشان اختلافى نبود، مرا خبر كن.
اعزام مسلم و فرستادن اين پيام به كوفه، پاسخى به همه نامه ها و دعوتها و طومارها بود. محتواى پيام امام، در اين چند محور، خلاصه مىشود: • 1 - تاييد كامل از مسلم به عنوان برادر، پسر عمو و نماينده هاى مورد اطمينان. • 2 - محدوده مسؤوليت مسلم در كوفه نسبت به ارزيابى وحدت كلمه و صداقت مردم. • 3 - پاسخى به دعوتهاى مكرر، به عنوان اتمام حجت. • 4 - درخواست از مردم براى حمايت و اطاعت از مسلم. • مسلم با گرفتن دو راهنما از مكه به سوى كوفه حركت كرد. و اينك، مسلم، با شهرى رو به روست، حادثه خيز و پر ماجرا و با گرايشهاى مختلف; شهرى با افكار گوناگون كه اگر چه بظاهر آرام است،اما آرامش قبل از طوفان را مىگذراند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسين(ع) كه با نمايندهاش مسلم، بيعت مىكردند افزوده مىشد تا اين كه پس از چند روز، به هزاران نفر مىرسيد. • با وجود اين همه بيعت گران جان بر كف و انقلابي هاى آماده براى هرگونه فداكارى در راه حمايت حسين(ع) و بر انداختن حكومت يزيد، مسلم بن عقيل، طى نامهاى اوضاع را به امام گزارش داد و با بيان شرايط و زمينه مساعد براى نهضت از امام خواست كه به سوى كوفه بشتابد. • كنون مسلم، نگينى در ميان حلقه انبوه ياران است حضورش مايه دلگرمى اميدواران است شكوه و هيبتى دارد، ميان كوفيان جايى و محبوبيتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لكه هاى ذلت و ننگ است كلام از شور جانسوز حقيقت هاست، ز «رفتن» ها و «ماندن» هاست.
ولى دوران آن كم بود و كم پاييد، تمام شعله ها ناگه فرو خوابيد... • يزيد براى حفظ سلطه و حاكميت بر كوفه عنصر ناپاك و سفاك و خشنى همچون «عبيدالله بن زياد» را كه حاكم بصره بود، انتخاب كرد. «ابن زياد» با حفظ سمت، والى كوفه نيز شد. ماموريت ابن زياد آن بود كه به كوفه برود و مسلم را دستگير كند و سپس او را محبوس يا تبعيد كند، يا به قتل برساند. • مردمى كه با مسلم بيعت كرده و در انتظار آمدن حسين بن على(ع) به كوفه بودند، با ورود ابن زياد به كوفه، وضعى ديگر پيدا كردند. فردا صبح كه مردم براى نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زياد از دارالاماره بيرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «...
اميرالمؤمنين يزيد، مرا فرمانرواى شهر و اين مرز و بوم و حاكم بر شما و بيت المال قرار داده است و به من دستور داده كه با ستمديدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نيكى كنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشير و تازيانه رفتار كنم. پس هر كس بايد بر خويش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل روشن مى شود; به آن مرد هاشمى (مسلم بن عقيل) هم برسانيد كه از خشم و غضب من بترسد.» • از اين پس، مجراى بسيارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زياد، رؤساى قبايل و محله ها را طلبيد و برايشان صحبتهاى تهديد آميز كرد و از آنان خواست كه نام مخالفان يزيد را به او گزارش دهند، و گرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموى، كه مىرفت بساطش نابود و برچيده گردد، ديگر بار جان گرفت و آن تهديدها و تطميع ها و فريبكاريها و تبليغ هاى دامنه دار، تاثير خود را بخشيد و والى جديد، توانست با قدرت و قوت و با تمام امكانات جاسوسى و خبرگيرى و خبر رسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگيريها و خشونت ها و برخوردهاى تندى كه انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت. • مسلم بن عقيل، در خانه «مختار» بود كه صحنه حوادث به صورتى كه ياد شد، پيش آمد. از آن جا كه ابن زياد، براى سركوبى انقلابي ها به دنبال رهبر اين نهضت; يعنى مسلم مىگشت، مسلم مى بايست جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب كند. اين بود كه مقر و مخفيگاه خود را تغيير داد و به خانه «هانى» رفت.
چرا «مسلم»؟ • روح بزرگ انسانهاى خود ساخته و پاك به ديگران هم، پاكى و ايمانمىآموزد. صداقت و فداكارى ايثارگران در راه خدا الهام بخش تعهد و فداكارىاست. حماسههاى جهاد و شهادت مردان بزرگ اسلام، مجاهد ساز و شهيد پروراست. عظمت انسانى چهرههاى پرفروغ تاريخ خونبار ما اسوه همه كسانى است كهدر زندگى به هدفهايى والاتر از خوردن و خوابيدن اعتقاد دارند و ارزشهاىمتعالى را مىجويند.
انسانهاى نمونه از نظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردىو استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند. «مسلم بن عقيل» يكى از اين چهرههاست. شنيدن نام اين انسان والا وسرباز فداكار راه حق، ياد آور همه خوبيها، رشادتها و جوانمرديهاست;وخواندن زندگينامه اين سردار رشيد اسلام، درس آموز و الهامبخش و سازندهاست. حماسه مسلمبن عقيل در كوفه، پيش درآمدى بر نهضت عظيم عاشورا بود
; وخود مسلم، پيشاهنگ نهضتسيدالشهدا -عليهالسلام و سفير انقلاب كربلا وپيشمرگ حماسه تاريخساز و جاويدان عاشورا بود. درباره مسلم، چه مىتوان گفت، جز بيان صداقت و رشادت و ايمانش؟ و چهمىتوان نوشت، جز فداكارى و حماسه وآزادگىاش، و چه مىتوان شنيد جز عملبه وظيفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت.