620 likes | 965 Views
اختلالات شخصيت. اختلالات شخصيت. گــــــــروه A. اختلال شخصيت پارانوئيد Paranoid Personality Disorder.
E N D
اختلالات شخصيت گــــــــروه A اختلال شخصيت پارانوئيد Paranoid Personality Disorder A-عدم اعتماد و شكايت نافذ نسبت به ديگران بطوري كه انگيزه هاي آنان بدخواهانه تعبير شود، كه در اوائل بزرگسالي شروع شده و خود را در زمينه هاي گوناگون نشان مي دهد و با چهار تا(يا بيشتر) از علائم زير مشخص است: (1)بدون دليل كافي، ظن مي برد كه ديگران از او سوء استفاده مي كنند يا فريبش مي دهند.
(2)بدون دليل كافي وفاداري و قابليت اعتماد دوستان و بستگان خود را مورد سؤال قرار مي دهد. (3)در اعتماد بر ديگران مردد است چون مي ترسد ازاطلاعات او بر عليه خودش استفاده شود. (4)در اشارات و اتفاقات خوشخيم، معاني تحقير آميز و تهديد كننده مي بيند. (5)مدام كينه مي ورزد، يعني تحقير و بي اعتنائي و اهانت را نمي بخشد. (6) حملاتي بر رفتار و شخصيت خود برداشت مي كند كه براي ديگران روشن نيست. در پاسخ خشمگين و حمله متقابل سريع است.
(7)سوء ظن مكرر، بدون پايه، نسبت به وفاداري به همسر يا شريك جنسي B-منحصراً در جريان اسكيزوفرني، اختلال خلقي با خصوصيات پسيكوتيك، يا يك اختلال پسيكوتيك ديگر روي نمي دهد و ناشي از تاثير مستقيم يك اختلال طبي كلي نمي باشد. توجه: اگر ملاك ها قبل از شروع اسكيز وجود داشته باشد، عبارت"پيش از بيماري" را اضافه كنيد، اختلال شخصيت پاراتونئيد (پيش از بيماري)
اختلال شخصيت اسكيزوئيد Schizoid Personallty Disorder A-الگوي نافذ گسستگي از روابط اجتماعي و محدوديت طيف تجربه و ابراز هيجان، در موقعيت هاي بين فردي، كه در اوائل بزرگسالي شروع شده و خود را در زمينه هاي گوناگون نشان مي دهد و با چهار تا (با بيشتر) از علائم زير مشخص است: (1)از روابط نزديك، از جمله عضو يك خانواده بودن نه لذت مي برد نه تمايلي براي آن دارد. (2)تقريباً هميشه فعاليتهاي انفرادي را انتخاب مي كند. (3)اگر هم علاقهاي به رابطه جنسي با فردي داشته باشد بسيار اندك است. (4)فعاليت معدودي هست كه مي تواند از آن ها لذت ببرد(اگر فعاليت هائي باشد)
(5)غير از بستگان درجه يك خود دوستان نزديك يا محرم ندارد. (6)نسبت به تعريف يا انتقاد ديگران بي تفاوت ست. (7)سردي هيجاني، گسستگي يا سطحي بودن عواطف. B-منحصراً در جريان اسكيزوفرني، اختلال خلقي با خصوصيات پسيكوتيك، يك اختلال پسكوتيك ديگر، با اختلال نافذ مربوط به رشد، ديده نشده و ناشي از آثار يك اختلال طبي كلي نيست. توجه: اگر ملاك ها قبل از شروع اسكيزوفرني وجود داشته عبارت"پيش از بيماري" را اضافه كنيد مثلاً: اختلال شخصيت اسكيزوئيد(پيش از بيماري).
اختلال شخصيت اسكيزوتايپي Schizotypal Personality Disorder A-الگوي نافذ كمبودهاي اجتماعي و بين فردي مشخص با احساس ناراحتي حاد و كاهش توانائي براي روابط نزديك و نيز دگرگوني هاي شناختي و ادراكي و غرابت هاي رفتار، كه در اوائل بزرگسالي شروع شده و خود را در زمينه هاي گوناگون نشان مي دهد و با پنج تا(يا بيشتر) از علائم زير مشخص است: (1)عقايد انتساب (به استثناء هذيان انتساب) (2)باورهاي غريب و تفكر سحر آميز كه برفتار شخص تاثير گذاشته و با معيارهاي فرهنگي بيمار هماهنگ نيست، مثل موهوم پرستي، نهان بيني، تله پاتي يا "حس ششم" در كودكان و نوجوانان، خيالات يا اشتغال ذهني غريب و غير عادي.
(3)تجربيات دركي غير عادي، از جمله اختلال هاي حسي بدني (4)تفكر و تكلم غريب(مثل ابهام، حاشيه پردازي، استعاره، پرداخت مفرط، يا كليشهاي). (5)سوء ظن يا تفكر پارانوئيد. (6)عاطفه نامتناسب يا محدود (7)رفتار يا ظاهر غريب، و خاص و غير عادي. (8)غير از بستگان درجه يك، دوست و محرمي ندارد. (9)اضطراب اجتماعي مفرط كه با آشنائي كاهش نمي يابد و بيشتر يا افكار پارانوئيد مربوط است تا قضاوت منفي نسبت به خود.
B-منحصراً در جريان اسكيزوفرني، اختلال خلقي يا خصويات پسيكوتيك، يك اختلال پسيكوتيك ديگر، يا اختلال نافذ مربوط به رشد ديده نشده و ناشي از آثار يك اختلال طبي كلي نيست. توجه: اگر ملاك ها قبل از شروع اسكيزوفرني وجود داشته باشد عبارت("پيش از بيماري") را ذكر كرد.
گــــــــروه B اختلال شخصيت ضد اجتماعي Antisocial Personality Disorder A-الگوي نافذ بي اعتنائي به و زير پا نهادن حقوق ديگران كه از 15 سالگي شروع شده و با سه تا (يا بيشتر) از خصوصيات زير تظاهر مي كند: (1)ناتواني براي سازگاري با موازين اجتماعي در ارتباط با رفتار قانوني، كه با دست زدن به اعمال تكراري، كه زمينه را براي دستگيري فراهم مي كند، تظاهر مي نمايد. (2)فريبكاري، كه با دروغگوئي مكرر، استفاده از نام هاي غير واقعي، يا گوش بري، براي نفع و لذت شخصي مشخص مي گردد.
(3)رفتار تكانشي و ناتواني براي طرحريزي پيشاپيش. (4)تحريك پذيري و پرخاشگري، كه با نزاع و حملات فيزيكي مكرر تظاهر مي كند. (5)بي احتياطي نسبت به ايمني خود و ديگران (6)عدم احساس مسئوليت مستمر، كه با ناتواني مكرر براي حفظ رفتار شغلي با ثبات يا احترام گذاردن به تعهدات مالي تظاهر مي كند. (7)فقدان احساس پشيماني، كه با بي تفاوتي يا دليل تراشي نسبت به آزار، بدرفتاري، يا دزديدن مال ديگران تظاهر مي كند.
B- سن فراد از 18 سال به بالا است. C-قرائن اختلال سلوك، با شروع قبل از سن 15 سالگي وجود دارد. D-وقوع رفتار ضد اجتماعي منحصراً در جريان اسكيزوفرني يا دوره منيك نيست.
اختلال شخصيت مرزي Borderline Personality Disorder الگوي نافذ ناتواني در رابط بين فردي، خودانگار، عواطف، رفتار تكانشي بارز كه اوائل بزرگسالي شروع شده، در زمينه گوناگون وجود دارد، و با پنج تا(يا بيشتر) از خصوصيات زير تظاهر مي كند: (1)اقدام هاي"ديوانه وار" براي اجتناب از ترك شدن خيالي يا واقعي (2) الگوي بي ثبات و پرتنش روابط بين فردي كه با نوسان بين دو قطب آرماني كردن و بي ارزش نمودن مشخص است. (3)اختلال هويتي: بي ثباتي بارز و مستمر خودانگاره يا احساس نفس.
(4)رفتار تكانشي حداقل در دو زمينه كه احتمال ضرر شخصي وجود دارد( مثل ولخرجي، سكس، سوء مصرف مواد، رانندگي بدون احتياط، دوره هاي پرخوري) توجه: رفتار انتخاري و قطع عضو را كه در ملاك 5 آمده است منظور نكنيد. (5)تهديد، "ژست" يا رفتارهاي انتخاري مكرر يا رفتار جرح خويشتن. (6)بي ثباتي عاطفي به دليل ماهيت واكنشي خلق(مثلاً حالت ملال دورهاي شديد، تحريك پذيري يا اضطراب كه معمولاً چند ساعت و ندرتاً تا چند روز دوام مي يابد)
(7)احساس مزمن پوچي (8)خشم شديد و نامتناسب يا اشكال در كنترل چشم(مثل ابراز كج خلقي مكرر، خشم مستمر، يا نزاع مكرر) (9)تفكر پارانوئيد موقت وابسته به استرس يا علائم تجزيهاي شديد.
اختلال شخصيت نمايشيHistrionic Personality Disorder الگوي نافذ هيجانزدگي و توجه طلبي، كه در اوائل بزرگسالي شروع شده و در زمينه هاي گوناگون وجود دارد و يا پنج تا (يا بيشتر) از علائم زير تظاهر مي كند: (1)از فعاليت هاي شغلي مستلزم تماسهاي بين فردي قابل ملاحظه ، به دليل ترس از انتقاد، عدم پذيرش يا طرد شدن، اجتناب مي كند. (2)بدون اطمينان از اين مورد محبت قرار خواهند گرفت ميل به معاشرت نشان نمي دهد. (3)بدليل ترس از شرمساري و مورد تمسخر واقع شدن در روابط صميمانه محدوديت نشان مي دهد.
(4)اشتغال ذهني با مورد انتقاد قرا رگرفتن و طرد شدن در موقعيت هاي اجتماعي دارد. (5)به دليل احساس بي كفايتي در موقعيت هاي بين فردي تازه حالتي مهار شده دارد. (6)خود را از نظر اجتماعي نالايق، فاقد جذابيت، يا پست تر از ديگران تصور مي كند. (7)در اقدام به "ريسك" شخصي يا درگير شدن در فعاليتهاي تازه به دليل احتمال شرمندگي بسيار مردد است.
اختلال شخصيت وابسته Dependent Personality Disorder نياز عميق و مفرط براي مورد مراقبت واقع شدن، كه به رفتار مطيعانه و وابسته مي انجامد. و ترس از جدائي، كه در اوايل بزرگسالي شروع مي شود، در زمينه هاي گوناگون وجود دارد و با پنج تا (يا بيشتر) از خصوصيات زير مشخص است: (1)بدون راهنمايي و اطمينان بخشي مفرط ديگران قادر به اخذ تصميمات روزمره نيست. (2)احتياج دارد كه ديگران مسئوليت اكثر زمينه هاي مهم زندگي او را بپذيرند.
(3)در ابراز مخالفت با ديگران به دليل ترس از قطع حمايت و مقبوليت آنان دچار اشكال است. توجه: ترس هاي واقعگرايانه عقوبت يا تلافي منظور نكنيد. (4)در شروع برنامه و انجام كارها به تنهايي دچار اشكال است(به دليل فقدان اعتماد به نفس در قضاوت يا توانائي ها تا فقدان انگيزش و انرژي). (5)در طلب محبت و حمايت ديگران افراط مي كند، تا حدي كه داوطلب انجام كارهائي مي شود كه ناخوشايند هستند.
(6)وقتي تنها است به دليل ترس مبالغه آميز از ناتواني براي مراقبت از خود احساس ناراحتي و درماندگي مي كند. (7)وقتي يك رابطه نزديك در هم مي گسلد فوراً در پي رابطه ديگري به عنوان منبع حمايت و مراقبت در مي آيد. (8)اشتغال ذهني غير واقعگرايانه با ترس از رها شدن به حال خود دارد.
اختلال شخصيت وسواسي – جبري Obesslve- Compulsive Personality Disorder الگوي نافذ اشتغال ذهني با نظم و ترتيب، كمال طلبي و كنترل رواني و بين فردي، به بهاي از دست دادن انعطاف پذيري، صراحت و كارائي كه در اوائل بزرگسالي شروع مي شود، در زمينه هاي گوناگون وجود دارد، و با چهار تا (يا بيشتر) از خصوصيات زير مشخص است: (1)اشتغال ذهني با جزئيات، اصول، فهرست ها، ترتيب، سازمان يا برنامه، به گونهاي كه نكته اساسي فعاليت گم شود. (2)كمال طلبي به حدي كه در تكميل امور تداخل نمايد(مثلاً، بدليل معيارهاي بسيار محدود او قابل وصول نيست قادر به تكميل طرح نمي باشد). (3)علاقمندي مفرط به كار و كارآئي به بهاي كنار گذاشتن فعاليتهاي تفريحي و آمد و رفت با دوستان(بدون ضرورت اقتصادي واضح).
(4)در مورد اخلاقي و رعايت ارزش ها بيش از حد جدي و وظيفه شناس، دقيق و انعطاف ناپذير است(بدون رابطه با همانندسازي فرهنگي يا مذهبي). (5)از دور انداختي اشياء فرسوده و بي ارزش، حتي اگر فاقد ارزش بوده باشند، ناتوان است. (6)ترديد در تفويض امور يا همكاري با ديگران، مگر اينكه آنان تسليم مطلق روش او در انجام امور باشند. (7)خست در خرج پول براي خود يا ديگران؛ پول از نظر او چيزي است كه بايد براي بحران هاي آينده پس انداز شود. (8)ابراز سرسختي و عدم انعطاف
اختلال شخصيت كه به گونهاي ديگر مشخص نشده است اين طبقه براي گروهي از عملكردهاي شخصيتي است كه واجد ملاك هاي هيچ يك از اختلالات شخصيتي خاص نمي باشند. نمونه آن وجود ويژگي بيش از يك نوع اختلال شخصيتي است كه واجد ملاك هاي كامل هيچ يك از اختلالات شخصيت نيست("شخصيت مختلط") اما تواماً ناراحتي قابل ملاحظه باليني تخريب در يك يا دو زمينه مهم عملكرد (مثلاً شغلي يا اجتماعي) به وجود مي آورند. اين طبقه در ضمن مي تواند در مواردي كه به نظر متخصص ثبت اختلال شخصيتي خاص كه در اين طبقه بندي منظور نشده است متناسب به نظر مي رسد مورد استفاده قرار گيرد. نمونه هاي آن عبارتند از: • اختلال شخصيت منفعل- مهاجم و اختلال شخصيت افسرده
ساير حالاتي كه ممكن است كانون توجه باليني قرار بگيرند
ساير حالاتي كه ممكن است كانون توجه باليني قرار بگيرند اين بخش در بر گيرنده حالات يا مسائلي است كه ممكن است كانون توجه باليني باشند و مي توان آن ها را روي محورI كدگذاري نمود. اين مسائل ممكن است به يكي از طريق زير با اختلالات رواني مشروح در اين راهنما مربوط باشند: 1) مساله كانون تشخيص و درمان است و فرد اختلال رواني ندارد(مثلاً ، مسائل روابط با شريك كه در آن هيچ يك از طرفين واجد ملاك هاي اختلال رواني نيست)؛ 2) فرد اختلال رواني دارد اما مربوط به مساله نيست(مثلاً ، مسائل روابط با شريك كه در آن يكي از شركاء در ضمن فوبي خاصي هم دارد)؛ 3) فرد نوعي اختلال رواني دارد كه با مساله مربوط است، اما مساله از شدت كافي براي ايجاب توجه باليني مستقل برخوردار است (مثلاً ، مسائل روابط با شريك همراه با اختلال افسردگي اساسي در يكي از طرفين، كه آنقدر مساله ساز نيست كه كانون توجه درماني قرار گيرد)
عوامل موثر بر اختلال طبي A-وجود يك اختلال طبي كلي(كدگذاري شده روي محورIII) B-عوامل رواني به يكي از طرق زير روي اختلال طبي كلي تاثير نامطلوب مي گذارند: (1)اين عوامل بر سير اختلال طبي كلي موثر واقع شده اند، به گونهاي كه با رابطه زماني نزديك بين عوامل روانشناختي و تشديد، يا كندي بهبود اختلال طب كلي مشخص مي شود. (2)اين عوامل در درمان طبي كلي تداخل مي كنند. (3)اين عوامل خطرات بهداشتي اضافه براي فرد به وجود مي آورند.
(5)اين عوامل پاسخ هاي فيزيولوژيك وابسته به استرس به وجود مي آورند كه موجب تسريع يا تشديد يا تشديد علائم اختلال طبي كلي مي گردد(مثلاً درد قفسه سينه يا آريتمي در بيمار مبتلا به بيماري كرونر قلب). بر حسب ماهيت عوامل روانشناختي اسم را انتخاب نمائيد (اگر بيش از يك عامل در كار باشد، بارزترين آنها را انتخاب كنيد). • عوامل رواشناختي موثر بر اختلال طبي كلي: (مثل علائم افسردگي كه بهبود پس از عمل جراحي را به تعويق مي اندازد، اضطراب كه آسم را تشديد مي كند). • صفات شخصيتي يا سبك مدارا كه بر اختلال طبي موثر واقع مي گردد: (مثلاً افكار بيمارگونه نياز به عمل جراحي در بيمارمبتلا به سرطان؛ رفتار خصمانه و پرفشار كه در بروز بيماري قلبي- عروقي سهيم است).
رفتارهاي بهداشتي غير انطباقي مؤثر بر اختلال طبي كلي (مثلاً عدم همكاري در رعايت رژيم غذائي و داروئي، پرخوري) • عوامل روانشناختي نامشخص موثر بر اختلال طبي
اختلالات حركتي ناشي از دارو اين اختلالات حركت ناشي از داروها به دليل اهميت وافرشان در: (1) اداره كردن افراد تحت درمان داروئي براي اختلال رواني؛ (2) تشخيص افتراقي با اختلالات محورI (مثل اختلال اضطرابي در مقابل آكانژياي ناشي از دارو، دارند غالباً اثبات رابطه سببي بين مواجهه با دارو و پيدايش اختلال حركتي، به خصوص چون برخي از اين اختلالات حركتي در غياب مواجهه با دارو هم پديد مي آيند، مشكل است.
- پاركينسونيسم ناشي از نورولپتيك لرزش پاركينسوئي، سفتي عضلاني يا آكينزي كه در ضمن چند هفته پس از شروع يا بالا بردن دوز يك داراي نورولپتيك يا كاهش مقدار داروهاي مورد استفاده براي درمان علائم اكستراپيرميدال ظاهر مي گردد. - سندرم بد خيم نوروليتيك سفتي عضلاني شديد، بالا رفتن درجه حرارت، و ساير يافته هاي وابسته (مثل تعريق، اشكال در بلغ، بي اختياريي ادرار) يا مدفوع ، تغييرات در سطح هشياري از كونفوزيون تا اغماء موتيسم ، بي ثباتي يا بالا رفتن فشار خون، بالا رفتن [OPK كه در ارتباط با مصرف داروهاي نوروليپتيك ظاهر مي گردد.
- ديستوني حاد ناشي از نوروليپتيك حالت اندامي نابهنجار و يا اسپاسم سر، گردن، اندام ها يا تنه كه ضمن چند روز پس از شروع يا بالا بردن دوز داروي نوروليپتيك، يا كاهش مقدار داروهاي مورد استفاده براي درمان علائم اكستراپيراميدال ظاهر مي گردد. - آكاتژياي حاد ناشي از نوروليتيك شكايات ذهني از بيقراري همراه با حركات مشهود(مثل حركات ناآرام پاها، اين پا و آن كردن، قدم زدن يا ناتواني براي شستن يا ثابت ايستادن) كه ضمن چند هفته پس از شروع يا بالا بردن دوز داروي نورولپتيك، يا كاهش مقدار داروهاي مورد استفاده براي درمان علائم اكستراپيراميدل ظاهر مي گردد.
- ديسكينزي ديررس ناشي از نورولپتيك حركات غير ارادي كرهاي فرم، آتتوئيد يا موزون(حداقل به مدت چند هفته) زبان، آرواره، يا اندام ها در ارتباط با مصرف داورهاي نوروليپتيك حداقل به مدت چند ماه(در سالمندان ممكن است مدت كوتاهتري باشد). - لرزش وضعيتي ناشي از دارو لرزش خفيف ضمن اقدام براي حفظ وضعيت كه در ارتباط با مصرف دارو، مثل ليتيوم، ضد افسردگي يا والپروئيت ظاهر مي گردد.
- اختلال حركت ناشي از دارو كه به گونهاي ديگر مشخص نشده است اين طبقه براي اختلالات حركت ناشي از دارو كه به عنوان اختلالات ويژه فوق الذكر طبقه بندي نمي شود در نظر گرفته شده است. نمونه هاي آن عبارتند از: پاركينسونيسم، ديستوني حاد، آكاتژياي حاد، حركات ديسكينتيك)، يا شكل باليني شبيه سندرم بدخيم نورولپتيك كه با داروهائي غير از نوروليپتيك ها پديد مي آيند؛ ديستوني دير رس- - عوارض جانبي داروها كه به گونهاي ديگر مشخص نشده است اين طبقه براي استفاده انتخابي متخصص براي كد گذاري عوارض جانبي داروها (غير از علائم حركتي) زماني كه كانون عمده توجه باليني مي گردند، در نظر گرفته شده است. نمونه هاي آن عبارتند از: هيپوتانسيون شديد، آريتمي هاي قلبي، و پرياپيسم.
مساله ارتباط مربوطه : به يك اختلال رواني يا اختلال طبي كلي اين طبقه بايد براي مواردي بكار رود كه كانون توجه باليني الگوي مختل تعامل مربوط به يك اختلال رواني يا اختلال طبي كلي در يك عضو خانواده است. - مساله ارتباطي والدين – كودك اين طبقه بايد موقعي بكار رود كه كانون توجه باليني الگوي تعامل بين والدين و كودك(مثلاً ، اختلال در برقراري ارتباط ، مخالفت افراطي، انضباط ناكافي) همراه با تخريب قابل ملاحظه باليني در عملكرد فرد يا خانواده يا علائم در يكي از طرفين است.
- مساله ارتباطي با شريك اين طبقه هر موقعي بايد بكار رود كه كانون باليني الگوي تعامل دو همسر يا شريك، مشخص با روابط منفي(مثل انتقاد) روابط دگرگوني (مثل انتظارات غير واقعگرايانه) يا فقدان رابطه (مثل كناره گيري) همراه با تخريب قابل ملاحظه باليني در عملكرد فرد يا خانواده يا علائم در يكي از طرفين يا هر دو آنها است. - مساله ارتباطي كه به گونهاي ديگر مشخص نشده است اين طبقه موقعي بايد بكار رود كه كانون توجه باليني مسائل ارتباطي غير از مسائل خاص طبقه بندي شده فوق الذكر است ، مثلاً مشكلات بين همكاران.
مسائل مربوط به سوء رفتار يا مسامحه
- سوء رفتارهاي فيزيكي با كودك اين طبقه زماني بايد مورد استفاده قرار گيرد كه كانون توجه باليني سوء رفتار فيزيكي با كودك است. - سوء رفتار جنسي با كودك اين طبقه زماني بايد مورد استفاده قرار گيرد كه كانون توجه باليني سوء رفتار جنسي با كودك است.
- مسامحه در مورد كودك اين طبقه زماني بايد مورد استفاده قرار گيرد كه كانون توجه باليني مسامحه در مورد كودك است. سوء رفتار فيزيكي با بزرگسال اين طبقه زماني بايد مورد استفاده قرار گيرد كه كانون توجه باليني رفتار فيزيكي با بزرگسال است (مثل همسرآزاري، يا سوء رفتار با والد سالمند). - سوء رفتار جنسي با بزرگسال اين طبقه زماني بايد مورد استفاده قرار گيرد كه كانون توجه باليني سوء رفتار جنسي با بزرگسال است(مثل بدرفتاري جنسي، يا تجاوز به عنف).
حالات ديگري كه ممكن است كانون توجه باليني باشند
داغديدگي اين طبقه را زماني كه كانون توجه فقدان يك عزيز از دست رفته است مي توان بكار برد. بعضي از افراد داغدار بعنوان بخشي از واكنش خود به فقدان، علائم مشخصه يك دوره افسردگي انساني(مثل احساس غمگيني و علائم وابسته به بيخوابي، بي اشتهائي، و كاهش وزن) مورد توجه قرار مي گيرند. برخي علائم مشخصه واكنش سوگ بهنجار بوده و ممكن است در تشخيص افتراقي داغديدگي از يك دوره افسردگي انساني كمك كننده باشند. اين علائم مشتملند بر : 1) احساس گناه در مورد آنچه بهنگام مرگ توسط بازمانده صورت گرفته يا نگرفته است. 2) افكار مربوط به مرگ غير از احساس بازمانده مبني بر اين كه كاش زنده نبود يا همراه با شخص از دست رفته مرده بود.
3) اشتغال ذهني بيمارگونه با بي ارزشي 4) كندي باز روائي- حركتي 5) اختلال عملكردي طولاني و بارز 6) تجربيات توهمي به غير از اينها تصور مي كند صداي او را مي شنود يا بطور گذرا تصوير او را مي بيند. • شخص داغداري كه مبتلا به اختلال افسردگي اساسي نيست اصولاً خلق افسرده خود را بهنجار تلقي مي كند. هر چند ممكن است بخاطر علائمي مثل بي اشتهائي و بيخوابي در جستجوي كمك حرفهاي برآيد. • طول مدت داغدار بهنجار بين گروه هاي فرهنگي مختلف بسيار متفاوت است. تشخيص اختلال افسردگي اساسي معمولاً تا علائم دو ماه پس از فقدان داوم نيافتهاند داده نمي شود.
عملكرد هوشي مرزي اين طبقه را زماني مي توان بكار برد كه كانون توجه و درمان با عملكرد هوشي و مرزي، يعني هوشبهر 71 تا 84 مربوط است. تشخيص افتراقي بين عملكرد هوشي و مرزي و عقب ماندگي ذهني(هوشبهر 70 و پائينتر) مخصوصاً وقتي اختلال رواني احتمال در كار است بسيار مهم و دشوار است. مثلاً وقتي تشخيص اسكيزوفرني نوع نامتمايز يا باقيمانده است، و تخريب در عملكرد انطباقي بارز است، وجود عملكرد هوشي مرزي به آساني از نظر دور مي ماند و به اين ترتيب سطح و كيفيت توان عملكرد انطباقي ممكن اسن اشتباهي ارزيابي شود.
مساله تحصيل اين طبقه را زماني مي توان بكار برد كه كانون توجه و درمان يك مساله تحصيلي است كه ناشي از اختلال رواني نيست، و اگر ناشي از آن باشد كه از شدت كافي براي ايجاب توجه باليني مستقل برخوردار هست. مساله شغلي اين طبقه را زماني مي توان بكار برد كه كانون توجه و درمان يك سماله شغلي است كه ناشي از اختلال رواني نيست، و اگر ناشي از آن باشد از شدت كافي براي ايجاب توجه باليني مستقل برخوردار است. نمونه آن نارضائي شغلي و ترديد در مورد انتخاب شغل است.
رفتار ضد اجتماعي كودكي و نوجواني اين طبقه را زماني مي توان بكار برد توجه و درمان رفتار ضد اجتماعي كودكي و نوجواني بدون رابطه با اختلال رواني(مثل اختلال سلوك، اختلال شخصيت ضد اجتماعي، يا اختلال كنترل تكانه) است. نمونه هاي آن عبارتند از برخي دزدان حرفه اي، باجگيرها، يا قاچاقچيان مواد ممنوع رفتار ضد اجتماعي بزرگسالي اين طبقه را زماني مي توان بكار برد توجه و درمان رفتار ضد اجتماعي بزرگسالي با اختلال رواني(مثل اختلال سلوك، اختلال شخصيت ضد اجتماعي، يا اختلال كنترل تكانه) است. نمونه هاي آن عبارتند از برخي دزدان حرفه اي، باجگيرها، يا قاچاقچيان مواد ممنوع
تمارض ويژگي اساسي تمارض ايجاد عمدي جسمي و رواني غير واقعي يا بسيار مبالغه آميز، برانگيخته شده با محرك هاي بيروني نظير اجتناب از وظيفه نظامي، كار، اخذ خسارت مادي، طفره رفتن از پيگرد قانوني يا اخذ دارو است. تحت برخي شرايط تمارض ممكن است رفتاري انطباقي باشد، مثل تظاهر به بيماري ضمن اسارت در زمان جنگ. وقتي هر نوع تركيب از موارد زير وجود داشته باشد تمارض قوياً بايد مطرح شود: 1)در زمينه پزشكي قانوني، مثلاً وقتي شخص بوسيله وكيل براي معاينه به پزشك معرفي مي شود، 2)ناهمخواني بارز بين استرس يا ناتواني ادعائي و يافته هاي عيني،
3)فقدان همكاري ضمن ارزيابي تشخيصي و رعايت رژيم درماني 4)وجود اختلال شخصيت ضد اجتماعي • تفاوت تمارض با اختلال ساختگي در اين است كه انگيزه ايجاد علائم در تمارض خارجي است، در صورتيكه اختلال ساختگي فاقد محرك بروني است. قرائن وجود نياز درون رواني براي حفظ نقش بيمار، حاكي از وجود اختلال ساختگي است. • تمارض از اختلال تبديلي و شبه جسمي با توجه به ايجاد عمدي علائم و محرك بروني آشكار تفكيك مي شود. متمارض بعيد است كه علائم خود را در زمينه يك تعارض هيجاني نشان دهد و علائم ارائه شده احتمال كمتري هست كه به يك تعارض هيجاني نامكشوف مربوط باشد. در تمارض(برعكس اختلال تبديلي) رفع علائم با تلقين، هيپوتيزم، يا مصاحبه با آموباربيتال غالباص ممكن نيست.
مساله مرحله زندگي اين طبقه را زماني مي توان بكار برد كه كانون توجه و درمان يك مساله مربوط به مرحله شدي خاص يا موقعيت هاي ديگر زندگي كه ناشي از اختلال رواني نمي باشد. يا اگر ناشي از اختلال روائي است، از شدت كافي براي ايجاب توجه باليني مستقل برخوردار است. نمونه هاي آن عبارتند از از مسائل مربوط به ورود به مدرسه، گسستن از والدين، شروع ، شروع شغلي جديد، و تغييرات مربوط به ازدواج، طلاق، بازنشستگي. عدم همكاري با درمان اختلال رواني اين طبقه را زماني بكار برد كه كانون توجه و درمان عدم همكاري با يك وجه مهم از درمان اختلال رواني است. نمونه هاي آن عبارتنداز: عدم همكاري غير منطقي بدليل اتكاء بيماري و تصميمات متكي بر داوري هاي ارزشي شخصي در مورد مزايا و معايب درمان پيشنهادي.
مساله هويتي اين طبقه را زماني مي توان بكار برد كه ناراحتي شديد در ارتباط با هويت نظير اهداف دراز مدت، انتخاب شغل، الگوهاي دوستي، گرايش و رفتارجنسي، ارزش هاي اخلاقي و وفاداري گروهي وجود دارد. مساله مذهبي يا معنوي اين طبقه را زماني مي توان بكار برد كه كانون توجه باليني يك مساله مذهبي يا معنوي است. نمونه هاي آن عبارتند از تجارب ناراحت كننده اي كه در ارتباط با از دست دادن يا مورد پرسش قرار دادن ايمان پيش مي آيد. مسائل مربوط به يك دين جديد يا مورد پرسش قرار دادن ساير ارزش هاي معنوي كه ممكن است لزوماً ربطي با يك كليسا يا نبياد مذهبي متشكل نداشته باشد.