500 likes | 1.06k Views
بازار انحصار دو جانبه و چند جانبه فروش. محصول توليدي در اين بازار ميتواند همگن و يا غير همگن باشد. انحصارگر چندجانبه در تصميمگيري خود نسبت به تصميمگيري رقبا حساس بوده و واكنش آنها را در تصميمگيري خود مدنظر قرار ميدهد.
E N D
بازار انحصار دو جانبهو چند جانبه فروش • محصول توليدي در اين بازار ميتواند همگن و يا غير همگن باشد. • انحصارگر چندجانبه در تصميمگيري خود نسبت به تصميمگيري رقبا حساس بوده و واكنش آنها را در تصميمگيري خود مدنظر قرار ميدهد. • راهحلهایی که برای وضعیت انحصار چند فروشندگی مطرح میشود بسیار زیاد است. به طور کلي راهحلهایی که برای وضعیت تعادلی انحصار چند فروشندهای قابل طرح است در دو قالب متکی بر تبانی و بدون تبانی میتوان دستهبندی نمود. Non Collusive Oligopoly Collusive Oligopoly
1- الگوي شبه رقابتي : در الگوي شبه رقابتي به تحليل وضعيتي از بازار انحصار چندجانبه ميپردازيم كه بنگاههاي توليدي حاضر در بازار همانند بازار رقابت كامل قيمت را داده شده فرض ميكنند. در اين حالت تابعتقاضاي بازار را بصورت زير در نظر ميگيريم: توابع درآمد و هزينه بصورت زير است: بمنظور ماكزيمم كردن سود بنگاه:
از آنجايي كه بنگاه i-ام گيرنده قيمت است لذا: بنابراين شرط لازم براي حداكثر شدن سود بنگاهi-ام بصورت زير ميباشد: چنانچه مشاهده ميشود راهحل شبه رقابتي منجر به راه حل رقابتي ميشود، به نظر ميرسد كه تفاوت موجود بين بنگاه شبه رقابتي و بنگاه رقابتي را ميبايست در فروض حاكم بر دو بازار جستجو نمود. با توجه به اينكه تعداد بنگاههاي موجود در بازار رقابتي بسيار زياد است گيرنده قيمت بودن براي يك بنگاه رقابتي بصورت مستقيم از فروض حاكم بر اين بازار حاصل ميشود حال آنكه گيرنده قيمت نبودن براي يك بنگاه حاضر در بازار شبه رقابتي كه تعداد بنگاههاي موجود در بازار بسيار كمتر از بازار رقابتي هستند چندان ملموس نيست.
مثال: فرض كنيم منحني تقاضاي بازار و منحنيهاي هزينه توليد در دو بنگاه توليدكننده در بازار انحصار دوجانبه فروش بصورت زير باشد: در چارچوب بازار شبه رقابتي ميزان توليد، قيمت و سود بنگاههاي موجود در بازار به صورت زير محاسبه خواهد شد: بنابراین:
2- راهحل کورنو: دو بنگاه نوعي را در نظر بگيريد، هر دو بنگاه عليرغم اطلاع در خصوص اثرگذاري تصميم آنها در توليد يكديگر، فرض ميكنند كه رقيب هيچ عكسالعملي نسبت به آنها نشان نميدهد. اين بدان معناست كه هر بنگاه ميتواند در پروسه تصميمگيري، توليد بنگاه رقيب را به عنوان يك پارامتر فرض كند. در اين حالت هر دو بنگاه پيرو خواهند بود.
3- راهحل اشتاگلبرگ: • دو بنگاه نوعي را در نظر بگيريد كه يكي از بنگاهها قدرت زيادي در بازار دارد و ديگري از قدرت كمتري برخوردار است. به بنگاه اول، بنگاه رهبر و به بنگاه دوم، بنگاه پيرو ميگويند. • بنگاهي كه پيرو است همان رفتار كورنو را خواهد داشت يعني خود را كوچك ميبيند و رقيب را بزرگ ميداند. لذا • بنگاه پيرو ميتواند رقيب را در تصميمگيري ثابت فرض كند. • ولي • بنگاه رقيب (بنگاه رهبر) نميتواند توليد بنگاه پيرو را در پروسه تصميمگيرياش ثابت فرض كند.
فرض ميكنيم بنگاه اول رهبر و بنگاه دوم پيرو باشد: تابع سود بنگاه دوم (پيرو) تابع سود بنگاه اول (رهبر)
مثال 1- راهحل شبه رقابتي :
2- راهحل تباني: 3- راهحل كورنو:
4- راهحل اشتاگلبرگ: الف) بنگاه 1رهبر و بنگاه 2 پيرو:
مقايسه راهحلها 1- راه حل تباني، بالاترين قيمت، كمترين ميزان توليد و بالاترين سود كل را دارد. 2- راه حل شبه رقابتي بالاترين ميزان توليد، كمترين قيمت و پايينترين سود كل را نتيجه ميدهد. 3- راه حل كورنو يك راه حل مياني است. 4- راه حل اشتاگلبرگ، تقريباً شبيه راه حل كورنو و و جزء راهحلهاي مياني است ولي توزيع سود متفاوت است: وقتي هر دو بنگاه پيرو هستند، تركيب سودي بدست ميآيد اما به محض اينكه هر كدام از حالت پيرو خارج شد و خود را به سمت رهبر كشاند، سودش را نسبت به حالت قبل زياد ميكند و سود طرف مقابل را كم ميكند.
توليد غيرهمگن زماني كه توليد غيرهمگن باشد، دو قيمت در بازار خواهيم داشت كه هر دو قيمت تابعي از توابع توليدي دو بنگاه ميباشد. دو كالا جانشين همديگرند لذا: زماني كه توليد غيرهمگن باشد همچنان تمام راهحلهاي قبلي قابل انجام است منتها فرق اين است كه به جاي يك قيمت دو تابع قيمت خواهيم داشت.
1- راهحل اجورث: فرض كنيد بنگاه اول براي حداكثر كردن سودش قيمت را تغيير ميدهد. در اين حين بنگاه دوم وارد بازار ميشود و براي حداكثر كردن سودش قيمتي را تعيين ميكند. چنانچه اين قيمت كمتر از قيمت رقيب باشد جنگ قيمت رخ ميدهد. در نتيجه بنگاه اول نيز قيمتش را پايين ميآورد تا بازار رقيب را در دست بگيرد. با پايين آوردن قيمت توسط بنگاه اول، بنگاه دوم نيز قيمت را پايين ميآورد. اگر به نقطه حداقل رسيدند، يكي از آنها براي اينكه منافعش را زياد كند قيمت را كمي بالا ميبرد. دومي نيز به تبع آن قيمت را بالا ميبرد و دوباره جنگ قيمت رخ ميدهد. اين نوسان قيمت مرتباً ادامه مييابد و درنتيجه در بازار تعادل وجود نخواهد داشت.
2- راهحل چمبرلين: راه حل چمبرلين در واقع همان راه حل تباني است. در بازارهايي كه رفتارها به شكل كورنو هستند رقبا منافع بازار و منافع جمعيشان را در نظر ميگيرند و سعي ميكنند سود كل را حداكثر كنند. اين حالت زماني رخ ميدهد كه هر كدام از رقبا تقريباً سهم مساوي از بازار داشته باشند. 3- راهحل سهميه بازار: اين راه حل در واقع يك نوع راه حل اشتاگلبرگ است. در اين راه حل يكي از بنگاهها بنا را بر اين ميگذارد كه همواره سهم ثابتي از بازار را توليد كند و مهم نيست كه رقيبش چه ميكند و همواره سعي ميكند سهمش از بازار را حفظ كند. فرض كنيد دومي نيز اينگونه رفتاري داشته باشد در اينصورت خواهيم داشت: اولي رهبر ميشود و از اين تابع عكسالعمل استفاده كرده و سودش را حداكثر ميكند.
4- راهحل سوئيزي (تقاضاي شكسته): در چنين بازاري بنگاههاي توليدي نسبت به كاهش قيمت انعطاف ناپذيرند و با افزايش كم هزينهها قيمت را افزايش نميدهند. به منظور ارائه الگو ابتدا بايد از يك نقطه تعادلي شروع كنيم. اين تعادل ممكن است كورنو، اشتاگلبرگ و... باشد. در اين نقطه اگر انحصارگر قيمت خود را كاهش دهد، ساير توليدكنندگان به دليل اينكه ميخواهند سهم خود از بازار را حفظ كنند قيمت خود راكاهش خواهند داد، ولي در صورتي كه قيمت خود را افزايش دهد، سايرين قيمت خود را تغيير نخواهند داد. مثال فرض كنيد بنگاه از يك راهحل اوليه شروع كرده باشد كه مثلاً اين راهحل، راهحل كورنو باشد. مثال زير را در نظر بگيريد: كالاها غيرهمگن
وقتي انحصارگر اولي در اين موقعيت به هر علتي قيمت خودش را از اين تعادل كورنويي كه در اينجا ايجاد شده افزايش ميدهد انحصارگر دومي قيمت خود را تغيير نخواهد داد و وقتي كه از اين تعادل، اولي قيمت خود را شروع به كم كردن ميكند، دومي قيمت خود را كم خواهد كرد به نحوي كه سهم بازار ثابت باقي بماند. يا تابع تقاضايي كه بنگاه اولي با آن روبروست وقتي قيمتش بزرگتر از 70 باشد. با جايگذاري در تابع سود داريم:
در تابع قيمت قرار ميدهيم لذا تابع تقاضايي كه اولي با آن روبروست صادق نيست و نميتوان از آن استفاده كرد.
تابع تقاضايي كه بنگاه اولي با آن روبروست وقتي قيمتش پايينتر از 70 باشد. در تابع قيمت قرار ميدهيم عملي نيست. سوئيزي ملاحظه كرد گاهي هزينهها خيلي تغيير ميكند بدون آنكه بنگاهها توليد يا قيمتشان را تغيير دهند. زيرا MC ميتواند در فاصله گسسته MR تغيير كند بدون آنكه قيمت و مقدار توليد تغيير كند.
انحصار دو طرفه بازار انحصار دوطرفه موقعيتي است كه در آن يك كالا وجود دارد كه براي آن تنها يك فروشنده و يك خريدار وجود دارد. شباهت با انحصار كامل فروش در بازار انحصار كامل فروش عوامل توليد در بازار رقابت كامل خريداري ميشود. در انحصار دوطرفه هم به عنوان فروشنده عواملش را از بازار رقابت كامل ميخرد. لذا از اين جهت با هم شبيهند. تفاوت با انحصار كامل فروش در بازار انحصار كامل فروش تنها يك فروشنده وجود دارد ولي تعداد خريداران اين محصول بينهايت است. لذا منحني تقاضاي خريداران براي فروشنده داده شده و مشخص ميباشد ودر نتيجه اطلاعات براي او كامل است.
اما در انحصار دو طرفه، انحصارگر هر چند تنها فروشنده است اما تنها يك خريدار، محصول توليدي او را خريداري ميكند نه تعداد كثيري از خريداران، همانند انحصار كامل فروش. در نتيجه تنها خريدار ميتواند منحني تقاضاي خود را ابراز نكند. بنابراين اين فروشنده با نقض اطلاعات مواجه است. شباهت با انحصار خريد در انحصار دو طرفه از اين حيث كه تنها يك خريدار وجود دارد و محصولي كه از اين كالا توليد ميشود در بازار رقابت كامل به فروش ميرسد با انحصار كامل خريد شباهت دارد. تفاوت با انحصار خريد در انحصار دوطرفه زماني كه خريدار، عامل توليد را خريداري ميكند تنها خريدار ميباشد كه در مقابل او تنها يك فروشنده وجود دارد در حالي كه در انحصار خريد تنها خريدار است و در مقابل او تعداد زيادي از فروشندگان وجود دارد. در نتيجه در انحصار خريد اطلاعات كامل است اما در انحصار دوطرفه نقض اطلاعات وجود دارد.
راهحلهاي مختلف تعيين قيمت در انحصار دوطرفه: 1- راه حل فروشنده غالب 2- راه حل خريدار غالب 3- راه حل تباني 4- راه حل شبه رقابتي(راه حل مرجع) محصولي كه قرار است بين دو فرد مبادله شود: Q1 Q2 توسط خريدار به عنوان عامل توليد خريداري ميشود و با تابع توليد به Q1تبديل ميشود كه در بازار رقابت كامل به فروش ميرسد. عامل توليدي كه از بازار رقابت كامل براي توليد Q2 خريداري ميشود.
در بازار رقابت كامل به فروش ميرسد : خريدار Q2 : فروشنده Q2 در بازار رقابت كامل خريداري ميشود. 1- راه حل فروشنده غالب: فروشنده ميتواند قيمت اين كالا را به خريدار ديكته كند كه اين قيمت را ميناميم. : قيمت Q2 وقتي فروشنده قيمت را ديكته ميكند. تابع سود خريدار به صورت زير ميباشد:
سؤال: خريدار به چه ميزان خريداري نمايد تا سودش حداكثر شود؟ شرط اول بهينهيابي بصورت زير ميباشد: يا منحني تقاضايي كه انحصارگر فروش با آن روبروست. از آنجا كه فروشنده با تابع تقاضاي مشخصي روبرو نيست، لذا وي در فرآيند حداكثرسازي سود خود از تابع عكسالعمل خريدار استفادهمينمايد. تابع سود فروشنده بصورت زير خواهد بود:
اكنون شرط مرتبه اول بهينهيابي را براي فروشنده بصورت زير مينويسيم: لذا داريم: در حالت خريدار غالب
2- راه حل خريدار غالب: : قيمت Q2 وقتي خريدار قيمت را ديكته ميكند. در اين حالت تابع سود فروشنده بصورت زير است: شرايط اوليه بهينهيابي بصورت زير خواهد بود: لذا خواهيم داشت: تابع عكسالعمل فروشنده تابع سود خريدار:
شرط بهينهيابي خريدار بصورت زير نوشته ميشود: بنابراين داريم: اينكه Q2 در كدام حالت (فروشنده غالب يا خريدار غالب) بيشتر است مشخص نيست ولي قيمتي كه براي محصول داده ميشود در حالت فروشنده غالب بالاتر از قيمتي است كه اگر خريدار غالب باشد. 3- راه حل شبه رقابتي: در اين حالت هم خريدار و هم فروشنده گيرنده قيمت ميباشند و هيچ كدام بر ديگري غالب نيست و قيمت و مقدار تعادلي از تلاقي منحنيهاي معكوس تقاضا و عرضه حاصل ميشود. لذا داريم:
در اين حالت توليد محصول نسبت به حالتي كه يك نفر غالب باشد بيشتر ميشود و قيمت نيز قيمتي بين قيمتهاي يك نفر غالب خواهد شد يعني قيمت كمتر از حالت فروشنده غالب و بيشتر از حالت خريدار غالب خواهد شد. 4- راه حل تباني: در اين حالت دو بنگاه تا جايي محصول خريد و فروش ميكنند كه سود كل آنها حداكثر شود و سپس در خصوص تقسيم سود با يكديگر تباني ميكنند. تابع سود كل بصورت زير نوشته ميشود:
شرط مرتبه اول حداكثرسازي سود بصورت زير ميباشد: يعني حداكثر سود مشترك بنگاهها زماني است كه مقدار توليدشان به همان اندازه توليد رقابتي شود. نحوه تقسيم سود: نحوه تقسيم سود برميگردد به قيمتي كه روي Q2معامله شده ميگذارند. در اينجا چانهزني مطرح ميشود. در اين چانه زني يك كف و سقفي وجود دارد. سقف قيمتي كه فروشنده ميتواند اعمال كند جايي است كه خريدار ضرر نكند و چيزي از سود نيز نصيب او نشود. كمترين قيمتي كه خريدار ميتواند تعيين كند زماني است كه سود فروشنده صفر شود:
(1) (2) از (1) و (2)
امكان دارد فرض ديگري بر چانهزني حاكم باشد: فرض كنيد فروشنده مرتب بخواهد قيمتش را افزايش دهد. اگر خريدار نخواهد تباني كند بدترين حالت براي او زماني است كه فروشنده غالب باشد. در اين حالت قيمت بر خريدار حاكم ميشود. لذا قيمت سقف جايي است كه فروشنده غالب باشد. يعني سودي كه خريدار ميبرد معادل سودي باشد كه اگر فروشنده غالب بود: در حالت تباني در حالت فروشنده غالب : مقدار سود خريدار در حالت فروشنده غالب در حالت تباني
در حالت تباني در حالت فروشنده غالب (1) از طرف ديگر اگر خريدار تمايل داشته باشد قيمت را مرتب كاهش دهد، فروشنده اگر تباني نكند بدترين حالت براي او زماني است كه خريدار غالب باشد. قيمت كف جايي است كه سود فروشنده در حالت تباني مساوي سود فروشنده در حالت خريدار غالب باشد: در حالت خريدار غالب
در حالت تباني در حالت تباني در حالت خريدار غالب (2) لذا در مجموع داريم: در حالت تباني در حالت فروشنده غالب در حالت تباني در حالت خريدار غالب